چند سال پیش یکی از معلمهای یونگی یه خاطره از وقتی که فقط
چند سال پیش یکی از معلمهای یونگی یه خاطره از وقتی که فقط 11 سالش بود ( سال 2004 ) منتشر کرد
معلمش نوشت: «خیلی شوکه شدم، دویدم توی راهرو و دیدم یونگی داره گریه میکنه، بعد از اینکه گوانچانگ با دنسو (یه نوع فلوت سنتی کرهای) زده بودش. اول شنیدم که به گوشش خورده، واسه همین معلمها کلی تعجب کردن، ولی بعد فهمیدیم که ضربه به سرش بوده. دیدن یونگی که همیشه سر به سر بقیه میذاشت، میخندید و شوخی میکرد، حالا از درد گریه میکنه، واقعاً ناراحتم کرد. وقتی گفت که رفته بیمارستان، بیشتر شوکه و نگران شدم. وقتی گفت که توی عکسبرداری با اشعه ایکس چیزی نشون نداده و مشکلی نداره، خیالم راحت شد، ولی دلم هنوز تندتند میزد، چون هنوزم توی شوک بودم.
رفتم پیش گوانچانگ و ازش پرسیدم: چرا این کارو کردی؟ اون گفت که یونگی، جونگهی و جونگهیون از سال قبل اذیتش میکردن و سربهسرش میذاشتن، ولی یونگی گفت که همچین چیزی صحت نداره.
راستش نمیدونم دقیقاً چی شده، ولی فکر کنم گوانچانگ بد متوجه شده و واسه همین به یونگی ضربه زده... درسته؟ انگار که یونگی و گوانچانگ همیشه روزای مدرسه با هم شوخی داشتن. وقتی یادم میاد که دیروز سر کلاس ورزش هم با هم درگیر شدن، این قضیه عجیبتر میشه... یونگی... جونگهیون و جونگهی... اینکه شما سه نفر با هم توی دبستان تائجون بودین، یه جورایی یه سرنوشت خاصه. آسون نیست. امیدوارم بتونین با هم کنار بیاین و بشنوم که واقعاً دوستای خوبی شدین. اگه یه کم از شیطنتهاتون کم کنین و بیشتر همدیگه رو درک کنین، عالی میشه.»
معلمش نوشت: «خیلی شوکه شدم، دویدم توی راهرو و دیدم یونگی داره گریه میکنه، بعد از اینکه گوانچانگ با دنسو (یه نوع فلوت سنتی کرهای) زده بودش. اول شنیدم که به گوشش خورده، واسه همین معلمها کلی تعجب کردن، ولی بعد فهمیدیم که ضربه به سرش بوده. دیدن یونگی که همیشه سر به سر بقیه میذاشت، میخندید و شوخی میکرد، حالا از درد گریه میکنه، واقعاً ناراحتم کرد. وقتی گفت که رفته بیمارستان، بیشتر شوکه و نگران شدم. وقتی گفت که توی عکسبرداری با اشعه ایکس چیزی نشون نداده و مشکلی نداره، خیالم راحت شد، ولی دلم هنوز تندتند میزد، چون هنوزم توی شوک بودم.
رفتم پیش گوانچانگ و ازش پرسیدم: چرا این کارو کردی؟ اون گفت که یونگی، جونگهی و جونگهیون از سال قبل اذیتش میکردن و سربهسرش میذاشتن، ولی یونگی گفت که همچین چیزی صحت نداره.
راستش نمیدونم دقیقاً چی شده، ولی فکر کنم گوانچانگ بد متوجه شده و واسه همین به یونگی ضربه زده... درسته؟ انگار که یونگی و گوانچانگ همیشه روزای مدرسه با هم شوخی داشتن. وقتی یادم میاد که دیروز سر کلاس ورزش هم با هم درگیر شدن، این قضیه عجیبتر میشه... یونگی... جونگهیون و جونگهی... اینکه شما سه نفر با هم توی دبستان تائجون بودین، یه جورایی یه سرنوشت خاصه. آسون نیست. امیدوارم بتونین با هم کنار بیاین و بشنوم که واقعاً دوستای خوبی شدین. اگه یه کم از شیطنتهاتون کم کنین و بیشتر همدیگه رو درک کنین، عالی میشه.»
- ۱.۱k
- ۲۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط