شب دوست داشتنی
شب دوست داشتنی
port 10
پرش زمانی به موقع صبحانه
ا/ت: خیلی گرسنه ام شده بود
کوک اشاره کرد به پاهاش
کوک: بیا بشین
ا/ت: اذیت نکن بزار راحت غذا بخورم
کوک ا/ت بلند کرد و گذاشت لای پاش و محکم کمرشو گرفت
کوک: حالا غذا بخور
ا/ت: یامی
کوک: خوشمزه است؟
دستپخت خودمه دیگه
ا/ت: عالیه
کوک: نوش جونت
پدر کوک به کوک زنگ زد
کوک: الو سلام پدر
ا/ت یهو جا خورد تو خودشش
پدر کوک: سلام پسرم خوبی
کوک: بله پدر ممنون شما خوبی؟؟
پدر کوک: بله پسرم کجاییی؟؟
کوک: خونه ام
پدر کوک: قرار چطور بود؟ باهم جور شدین
کوک: اام اره خوب بود عالی بود
پدر کوک: دختره رفت تو خونش؟؟
کوک: نه با خودم اوردمش تو خونه😂
ا/ت با پا زد تو جای حساس کوک
کوک: اخ
پدر کوک: چیزی شده خوبی
کوک: هوم اره
پدر کوک: پسرم با دختره کاری نداشته باشی دختره امروز یه مصاحبه کاری داره میان دنبالش
کوک: قول نمیدم😂 شوخی کردم عه اوکی بهش میگم
پدر کوک: خب پسرم کاری نداری؟
کوک: نه پدر فعلا
پدر کوک: فعلا
پایان تماس تلفنی
ا/ت:..........
کوک: چیشده چرا زدیم تو اونجام نمیدونی دردم میاد
ا/ت: حقت بود
بهم بگو بابات چی گفت
کوک: حقم بود اره؟؟ بزار به حساب تو یکی میرسم
اره گفت امروز مصاحبه کاری داری
ا/ت: عه باشه
واقعا اوکی من برم یکم ورزش کنم باید انداممو نگه دارم میدونی که
کوک پاهای ا/ت رو محکم چسبوند به خودش
کوک: کجا با این عجله
ا/ت: 😂😂😂😂😂😂 نکن نکن قلقلکم میاد بزار برم
کوک: خیلی خب کوچولو برو
پرش زمانی ساعت ۲ساعت مصاحبه
port 10
پرش زمانی به موقع صبحانه
ا/ت: خیلی گرسنه ام شده بود
کوک اشاره کرد به پاهاش
کوک: بیا بشین
ا/ت: اذیت نکن بزار راحت غذا بخورم
کوک ا/ت بلند کرد و گذاشت لای پاش و محکم کمرشو گرفت
کوک: حالا غذا بخور
ا/ت: یامی
کوک: خوشمزه است؟
دستپخت خودمه دیگه
ا/ت: عالیه
کوک: نوش جونت
پدر کوک به کوک زنگ زد
کوک: الو سلام پدر
ا/ت یهو جا خورد تو خودشش
پدر کوک: سلام پسرم خوبی
کوک: بله پدر ممنون شما خوبی؟؟
پدر کوک: بله پسرم کجاییی؟؟
کوک: خونه ام
پدر کوک: قرار چطور بود؟ باهم جور شدین
کوک: اام اره خوب بود عالی بود
پدر کوک: دختره رفت تو خونش؟؟
کوک: نه با خودم اوردمش تو خونه😂
ا/ت با پا زد تو جای حساس کوک
کوک: اخ
پدر کوک: چیزی شده خوبی
کوک: هوم اره
پدر کوک: پسرم با دختره کاری نداشته باشی دختره امروز یه مصاحبه کاری داره میان دنبالش
کوک: قول نمیدم😂 شوخی کردم عه اوکی بهش میگم
پدر کوک: خب پسرم کاری نداری؟
کوک: نه پدر فعلا
پدر کوک: فعلا
پایان تماس تلفنی
ا/ت:..........
کوک: چیشده چرا زدیم تو اونجام نمیدونی دردم میاد
ا/ت: حقت بود
بهم بگو بابات چی گفت
کوک: حقم بود اره؟؟ بزار به حساب تو یکی میرسم
اره گفت امروز مصاحبه کاری داری
ا/ت: عه باشه
واقعا اوکی من برم یکم ورزش کنم باید انداممو نگه دارم میدونی که
کوک پاهای ا/ت رو محکم چسبوند به خودش
کوک: کجا با این عجله
ا/ت: 😂😂😂😂😂😂 نکن نکن قلقلکم میاد بزار برم
کوک: خیلی خب کوچولو برو
پرش زمانی ساعت ۲ساعت مصاحبه
۲۷۱
۲۱ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.