لبخند رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
قصه نیستم که بگویی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
من دردِ مشترکم
مرا فریاد کن.
درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
و من با تو سخن میگویم
دستت را به من بده
قلبت را به من بده
من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانت برای همه لبها سخن گفتهام
در خلوتِ روشن با تو گریستهام
ای دیریافته با تو سخن میگویم
بهسانِ ابر که با توفان
بهسانِ علف که با صحرا
بهسانِ باران که با دریا
بهسانِ درخت که با جنگل سخن میگوید
زیرا که من
ریشههای تو را دریافتهام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
#احمد_شاملو👌 🌺
عشق رازیست
قصه نیستم که بگویی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
من دردِ مشترکم
مرا فریاد کن.
درخت با جنگل سخن میگوید
علف با صحرا
و من با تو سخن میگویم
دستت را به من بده
قلبت را به من بده
من ریشههای تو را دریافتهام
با لبانت برای همه لبها سخن گفتهام
در خلوتِ روشن با تو گریستهام
ای دیریافته با تو سخن میگویم
بهسانِ ابر که با توفان
بهسانِ علف که با صحرا
بهسانِ باران که با دریا
بهسانِ درخت که با جنگل سخن میگوید
زیرا که من
ریشههای تو را دریافتهام
زیرا که صدای من
با صدای تو آشناست.
#احمد_شاملو👌 🌺
- ۷۹۴
- ۲۵ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط