تو ایستگاه مترو دروازه دولت
تو ایستگاه مترو دروازه دولت
حدود ساعت۱۷
یه دختر بچه شروع کرد به گریه کردن
متوجه شدیم که مادر پدرشو گم کرده
مترو دوتا ایستگاه دیگه میرسید
چندتا از خانوما و آقایون داشتن آرومش میکردن
یهو یه آقایی اومد با لحن نگران گفت: هلما عزیزم
همه حدس زدن که پدرشه
بچه هم یه حالت هنگی داشت
مترو چند ثانیه دیگه میرسید
زن و مرد از خطهای دیگه هجوم آووردن
یهو لابهلای جمعیت دیدم یه دختر جوون دانشجو
شروع کرد به داد و بیداد که این دختر اول اسمشو به من گفت نازنین و این مرد پدرش نیست!
اول همه گفتن که مگه نمیبینی بچه آروم شده تو بغلش؟ ولی بعد از اینکه رفتارهای مرد رو دیدن
دختر دانشجو داد زد که این کودک آزار و دزد هستش
چندنفر گرفتنش
یکی مچشو گرفت و از پشت پیچوند
یه پیرزن موهاشو میکشید
چند نفر چندتا چک و پسگردنی بهش زدن
و حفاظت مترو اومد و تحویلش دادن
مادر بچه هم بعدش پیدا شد.
اتحاد یه همچین چیزیه
بیتفاوت نبودن نسبت به هم
همدل بودن همینقدر قشنگه.👌
#Good_Evening
#Summer
حدود ساعت۱۷
یه دختر بچه شروع کرد به گریه کردن
متوجه شدیم که مادر پدرشو گم کرده
مترو دوتا ایستگاه دیگه میرسید
چندتا از خانوما و آقایون داشتن آرومش میکردن
یهو یه آقایی اومد با لحن نگران گفت: هلما عزیزم
همه حدس زدن که پدرشه
بچه هم یه حالت هنگی داشت
مترو چند ثانیه دیگه میرسید
زن و مرد از خطهای دیگه هجوم آووردن
یهو لابهلای جمعیت دیدم یه دختر جوون دانشجو
شروع کرد به داد و بیداد که این دختر اول اسمشو به من گفت نازنین و این مرد پدرش نیست!
اول همه گفتن که مگه نمیبینی بچه آروم شده تو بغلش؟ ولی بعد از اینکه رفتارهای مرد رو دیدن
دختر دانشجو داد زد که این کودک آزار و دزد هستش
چندنفر گرفتنش
یکی مچشو گرفت و از پشت پیچوند
یه پیرزن موهاشو میکشید
چند نفر چندتا چک و پسگردنی بهش زدن
و حفاظت مترو اومد و تحویلش دادن
مادر بچه هم بعدش پیدا شد.
اتحاد یه همچین چیزیه
بیتفاوت نبودن نسبت به هم
همدل بودن همینقدر قشنگه.👌
#Good_Evening
#Summer
۱۶.۵k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.