وقت گربان عدم با دست خلقت م درد

وقتي گريبان عدم با دست خلقت مي دريد
وقتي ابد چشم تو را پيش از ازل مي آفريد

وقتي زمين ناز تو را در آسمان ها مي كشيد
وقتي عطش طعم تو را با اشك هايم مي چشيد

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلي
چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي

يك آن شد اين عاشق شدن دنيا همان يك لحظه بود
آن دم كه چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتي كه من عاشق شدم شيطان به نامم سجده كرد
آدم زميني تر شد و عالم به آدم سجده كرد

من بودم و چشمان تو نه آتشي و نه گلي
چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي

عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آنسوی یقین، شاید کمی هم کیش‌تر
 
آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمک‌های تو بو
🍃💐🍃
#خاص
دیدگاه ها (۳)

عاشقتم خدا .‎‎جوانمرد میگفت: "مردم با مردم درگیرند و ما با خ...

. به جوانمرد گفتند: از اين دنيا چه با خود ببريم كه آنجا نباش...

برخط لبان تو ، خدا " عشق نوشته "از فرق سرت تا نوک پا " عشق ن...

از راه دوری آمدم،آغوش خود را باز کنچرخی بزن دور و بَرَم،قدری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط