رز سیاه من

رز سیاه من 🥀🩸

پارت6

ات: اوممم لونااا بیا بریم بخابیم دیگ دیر وقته(خابالو)

لونا: موافقم

رفتیم رو تخت دراز کشیدیم و سیاهی

«پرش زمانی به 3صب»

ویو ات

نصف شب با تشنگیه شدید بیدار شدم

رفتم در اتاقو باز کردم...

آروم رفتم بیرون رفتم سمت آشپزخونه...

آب خوردم داشتم میرفتم سمت اتاق که خوردم به یکی...

ات: آخ...سرم(یکم بلند)

مرد: هواست کجاست کوچولو

ات: هییی تو خوردی بهمم(کیوت)

مرد: "تو ذهنش: چقد کیوتهه فک کنم عاشقش شدم"

ات: هویی..الوو...کجایی(جلوش دست تکون داد)

مرد:ها..اها هیچی..خب...شبت خوش(دستپاچه)

ویو ات

اون مرده بهم گفت شب خوش و رفت

احساس میکنم یچیزیش هس یجوری رفتار میکنه

یهو دستمو زدم به گردنم تعجب کردم چون من گردنبند داشتم

ات: وای نه نکنه تو جنگل افتاده...نکنه گم شده...نکنه کسی دزدیده باشه(استرس،بغض روبه گریه)

شاید...شاید همون مرده برداشته باشه..

آروم به سمت اتاقش قدم برداشتم...

وقتی درو باز کردم دیدم با بالا تنه ی لخت خابیده بود

خیلی آروم شروع کردم به گشتن...

آخرین کشو رو هم باز کردم..

اونجا بود خیالم راحت شد

داشتم میرفتم که خوردم به یکی

یاخدااا اون که خابیده بود

مرد:....

خمارییی

ببخشید کم شد
لایکو کامنت یادتون نره🍓✨🤎
دیدگاه ها (۰)

ادامه ی #رز سیاه منو بزارم؟ تو کامنتا بگین🤎✨

سناریو درخاستی بگین بنویسم چون هیچ ایده ای ندرم🗿🎀

شانستو امتحان کن✨💜

رز سیاه من 🥀🩸پارت5لونا: بسه بیا بریم غذا بخوریم خیلییی گشنمه...

نام فیک:عشق مخفیPart: 22ویو جیمین*توی ماشین نشسته بودم که دی...

دیدار اول ..

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط