پارت آخر
پارت آخر
.
بزور شوگا رو بردن عمارت
ا/ت : خب خودت رو معرفی کن
شوگا : من شوگام
ا/ت : منطقی😐خب ببین اینجا قوانین خواصی نداره فک کن خونه خودته من تورو از دست پدرت نجات دادم من برده تو قمار زیاد میخرم و ازادشون میکنم ولی تورو از دست پدرت نجات دادم تا آزاد باشی فک کن اینجا خونه خودته
شوگا : ممنون
.
چند روز بعد....
.
ا/ت ویو
من جدیدا رو شوگا کراش زدم اولش فک کردم حس زود گذر ولی اینطوری نبود حالا به سختی مجبورم بهش اعتراف کنم چون ممکنه دیر بشه و بخواد از اینجا بره
رفتم یه غذا درست کردم و به خودم رسیدم کل خونه رو تمیز کردم و فضای رمانتیکی ساختم و یک تیشرت سفید که رنگ مورد علاقه ی شوگا بود رو داخل جعبه کادو گذاشتم
و تا غذا آماده میشد رفتم لباس خودم رو پوشیدم
.
چندساعت بعد....
صدای زنگ اومد خوبه شوگا اومد
رفتم درو باز کردم
ا/ت : سلام کجا بودی
شوگا : رفتم یکم قدم بزنم ببینم خبریه اینجا رو اینطوری کردی
ا/ت : هوففف ا/ت اروم باش ..خب ببین شوگا راستش میخواستم یه چیزی رو بهت بگم
شوگا :بله ؟
ا/ت : خب ببین من ...م.من
شوگا : اروم باش اتفاق بدی افتاده
ا/ت ن.نه من دوست دارم (سریع)
شوگا : چی؟
ا/ت : ببین من از وقتی تو به اینجا اومدی حسی بهت داشتم فک میکردم هوس زود گذر باشه ولی الان فهمیدم که اینطوری نیست میدونم منو دوست نداری ولی هر تصمیمی بگیری من احترام میزارم فقط خواهش میکنم بهم فرصت بده تا خودمو ثابت کنم
شوگا : راستش منم میخواستم بگم که دوستت دارم ولی چون فک میکردم تو فقط منو اوردی تا آزاد باشم بهت چیزی نگفتم
ا/ت : را.را...راست میگیییی(ذوق)
شوگا : آره پس تو الان دوست دخترمی(خنده)
ا/ت : یهو بدون اینکه چیزی بگم رفتم بوسیدمش
وووووو
.
.
پایانننننن❤
امیدوارم خوشتون بیاد م کلی درخواستی دارم بریم برای بعدی ❤🪄🪄🪄
بای بای❤❤❤❤🪄🪄🪄🪄🪄
.
#تکپارتی
#فیک
#دوپارتی
#درخواستی
.
بزور شوگا رو بردن عمارت
ا/ت : خب خودت رو معرفی کن
شوگا : من شوگام
ا/ت : منطقی😐خب ببین اینجا قوانین خواصی نداره فک کن خونه خودته من تورو از دست پدرت نجات دادم من برده تو قمار زیاد میخرم و ازادشون میکنم ولی تورو از دست پدرت نجات دادم تا آزاد باشی فک کن اینجا خونه خودته
شوگا : ممنون
.
چند روز بعد....
.
ا/ت ویو
من جدیدا رو شوگا کراش زدم اولش فک کردم حس زود گذر ولی اینطوری نبود حالا به سختی مجبورم بهش اعتراف کنم چون ممکنه دیر بشه و بخواد از اینجا بره
رفتم یه غذا درست کردم و به خودم رسیدم کل خونه رو تمیز کردم و فضای رمانتیکی ساختم و یک تیشرت سفید که رنگ مورد علاقه ی شوگا بود رو داخل جعبه کادو گذاشتم
و تا غذا آماده میشد رفتم لباس خودم رو پوشیدم
.
چندساعت بعد....
صدای زنگ اومد خوبه شوگا اومد
رفتم درو باز کردم
ا/ت : سلام کجا بودی
شوگا : رفتم یکم قدم بزنم ببینم خبریه اینجا رو اینطوری کردی
ا/ت : هوففف ا/ت اروم باش ..خب ببین شوگا راستش میخواستم یه چیزی رو بهت بگم
شوگا :بله ؟
ا/ت : خب ببین من ...م.من
شوگا : اروم باش اتفاق بدی افتاده
ا/ت ن.نه من دوست دارم (سریع)
شوگا : چی؟
ا/ت : ببین من از وقتی تو به اینجا اومدی حسی بهت داشتم فک میکردم هوس زود گذر باشه ولی الان فهمیدم که اینطوری نیست میدونم منو دوست نداری ولی هر تصمیمی بگیری من احترام میزارم فقط خواهش میکنم بهم فرصت بده تا خودمو ثابت کنم
شوگا : راستش منم میخواستم بگم که دوستت دارم ولی چون فک میکردم تو فقط منو اوردی تا آزاد باشم بهت چیزی نگفتم
ا/ت : را.را...راست میگیییی(ذوق)
شوگا : آره پس تو الان دوست دخترمی(خنده)
ا/ت : یهو بدون اینکه چیزی بگم رفتم بوسیدمش
وووووو
.
.
پایانننننن❤
امیدوارم خوشتون بیاد م کلی درخواستی دارم بریم برای بعدی ❤🪄🪄🪄
بای بای❤❤❤❤🪄🪄🪄🪄🪄
.
#تکپارتی
#فیک
#دوپارتی
#درخواستی
۱۴.۰k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.