از وقتی رفته ای
از وقتی رفته ای
انگار حواس مرا هم با خودت برده ای
دائم خودم را جا می گذارم!
گاهی لای کتاب ،
آن هم درست همان صفحه ای که پر است
از گل های پر پر شده ای
که برایم هدیه می آوردی!
گاهی جا می مانم در پیراهن عابرانی
که عادت دارند با عطر تو
احساس مرا به بازی بگیرند...
گاهی هم ساعت ها در خیابان ها
به دنبال خودم می گردم
و آخر خودم را با آستین های خیس ،
گوشه اتاق پیدا میکنم...
اما اینبار یک تصمیم اساسی گرفته ام
قرار است از همین فردا
خودم را ببندم
به لحظه آخری که میرفتی تا دیگر
هیچ وقت
هیچ جا،
جا نمانم!
انگار حواس مرا هم با خودت برده ای
دائم خودم را جا می گذارم!
گاهی لای کتاب ،
آن هم درست همان صفحه ای که پر است
از گل های پر پر شده ای
که برایم هدیه می آوردی!
گاهی جا می مانم در پیراهن عابرانی
که عادت دارند با عطر تو
احساس مرا به بازی بگیرند...
گاهی هم ساعت ها در خیابان ها
به دنبال خودم می گردم
و آخر خودم را با آستین های خیس ،
گوشه اتاق پیدا میکنم...
اما اینبار یک تصمیم اساسی گرفته ام
قرار است از همین فردا
خودم را ببندم
به لحظه آخری که میرفتی تا دیگر
هیچ وقت
هیچ جا،
جا نمانم!
۱.۱k
۳۱ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.