تار گیسویت چه آسان ذوالفنونم کرده است

تارِ گیسویت چه آسان ذوالفنونم کرده است
ماه من! عشقت گرفتارِ جنونم کرده است

قلب من مانند خیبر بود قبل از دیدنت...
چشم هایت دستِ خالی سرنگونم کرده است

گرچه عاشق مثلِ من بسیار داری منتها...
عشق بی پروا ترین فرد قشونم کرده است

دل طپیدن ها و دل آشفتگی ها کارِ توست...
خنده هایت با خبر از چند و چونم کرده است

جانِ شیرینم شدی، عشقت مرا فرهادوار...
این چنین آواره در هر بیستونم کرده است

مثل یک ماهی که دور افتاده از دریای خود...
داغِ دلتنگی جگر پر آه و خونم کرده است

آدمی دیگر شدم این روزها با عشقِ تو...
تارِ گیسویت چه آسان ذوالفنونم کرده است
دیدگاه ها (۱۵)

از وقتی یادمه ....‌از وقتی یادمه اینجا دم بالکن میشست و عصرا...

یادش بخیریه کوچه 8 متری...4 تا آجر...یه توپ پلاستیکی 2 لایه....

من فکر می‌کنم خداوند قبل از خلقت زن‌هادست‌هایش را با بهار نا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط