His hope for life....
His hope for life....
امید زندگی او. پارت۱۲
پسر بزرگتر به سمت وان رفت و وارد وان شد
در پشت پسر کوچیکتر قرار گرفت و بعد آروم زیر بغل پسر کوچیکتر رو گرفت و بلندش کرد و روی پاهاش نشوندش،
کمر هان به شکم مینهو چسبیده بود و این یکم ماساژ دادن رو برای مینهو سخت تر میکرد
سپس پسر بزرگتر دوباره پسر کوچیکتر رو بلند کرد و به سمت خودش برگردوند، حالا سینه به سینه ی هم بودن
جیسونگ مثل نوزاد های ۹ماهه سرش رو توی گردن مینهو مخفی کرده بود و مینهو هم از قرار گرفتن سر جیسونگ در گردنش لذت میبرد، مینهو با یه دستش موهای جیسونگ رو شونه میکرد و با دست دیگرش هم مشغول ماساژ دادن کمر پسرک بود،اونقدر این کار رو ادامه داده بودن که جیسونگ توی گردن مینهو به خواب فرو رفته بود
پسر بزرگتر پسر کوچیکتر رو روی دستاش بلند کرد حوله ای برداشت و کامل روی جیسونگ کشید و از حمام خارج شد
پسر کوچیکتر هنوزم تو خواب بود و این کار رو برای مینهو سخت تر میکرد ، آروم جیسونگ رو روی تخت گذاشت و برای اینکه سرما نخوره حوله رو دور بدنش پیچید و کلاه حوله رو روی سر جیسونگ قرار داد، اونقدر این صحنه برای مینهو کیوت بود که نتونست طاقت بیاره ، لباش رو روی لبای پسر کوچیکتر گذاشت و آروم بوسیدش و از اتاق خارج شد..
ویو هیونلیکس
به سمت گوشیش رفت و گوشیش رو از روی تخت برداشت و پیامی که از طرف هیونجین اومده بود رو چک کرد
《پیام هیونجین》
[عصر ساعت۸:۳۰تو کافه ی سئول میبینمت بیبی!]
لبخندی در لبای صورتی پسرک نمایان شد و با لحن شیطون امیز گفت:
بیبی؟!
و شروع کرد به تایپ کردن....
چشم ددی
گوشی رو به کنار میز تختش گذاشت و
روی تخت دراز کشید و به فکر فرو رفت
امشب قراره چه اتفاقی بیوفته؟ وایییی خیلی هیجان دارم
میخوام هر چه زود تر ساعت ۸:۳۰بشههه
___________
هایی گایز💗
ببخشید که دیر اپش کردم ،امتحان زبان داشتم سرم شلوغ بود
نگران اسمات نباشید میزارمممم😉🧡
ممنون از حمایت هاتون کیوتا♡
امید زندگی او. پارت۱۲
پسر بزرگتر به سمت وان رفت و وارد وان شد
در پشت پسر کوچیکتر قرار گرفت و بعد آروم زیر بغل پسر کوچیکتر رو گرفت و بلندش کرد و روی پاهاش نشوندش،
کمر هان به شکم مینهو چسبیده بود و این یکم ماساژ دادن رو برای مینهو سخت تر میکرد
سپس پسر بزرگتر دوباره پسر کوچیکتر رو بلند کرد و به سمت خودش برگردوند، حالا سینه به سینه ی هم بودن
جیسونگ مثل نوزاد های ۹ماهه سرش رو توی گردن مینهو مخفی کرده بود و مینهو هم از قرار گرفتن سر جیسونگ در گردنش لذت میبرد، مینهو با یه دستش موهای جیسونگ رو شونه میکرد و با دست دیگرش هم مشغول ماساژ دادن کمر پسرک بود،اونقدر این کار رو ادامه داده بودن که جیسونگ توی گردن مینهو به خواب فرو رفته بود
پسر بزرگتر پسر کوچیکتر رو روی دستاش بلند کرد حوله ای برداشت و کامل روی جیسونگ کشید و از حمام خارج شد
پسر کوچیکتر هنوزم تو خواب بود و این کار رو برای مینهو سخت تر میکرد ، آروم جیسونگ رو روی تخت گذاشت و برای اینکه سرما نخوره حوله رو دور بدنش پیچید و کلاه حوله رو روی سر جیسونگ قرار داد، اونقدر این صحنه برای مینهو کیوت بود که نتونست طاقت بیاره ، لباش رو روی لبای پسر کوچیکتر گذاشت و آروم بوسیدش و از اتاق خارج شد..
ویو هیونلیکس
به سمت گوشیش رفت و گوشیش رو از روی تخت برداشت و پیامی که از طرف هیونجین اومده بود رو چک کرد
《پیام هیونجین》
[عصر ساعت۸:۳۰تو کافه ی سئول میبینمت بیبی!]
لبخندی در لبای صورتی پسرک نمایان شد و با لحن شیطون امیز گفت:
بیبی؟!
و شروع کرد به تایپ کردن....
چشم ددی
گوشی رو به کنار میز تختش گذاشت و
روی تخت دراز کشید و به فکر فرو رفت
امشب قراره چه اتفاقی بیوفته؟ وایییی خیلی هیجان دارم
میخوام هر چه زود تر ساعت ۸:۳۰بشههه
___________
هایی گایز💗
ببخشید که دیر اپش کردم ،امتحان زبان داشتم سرم شلوغ بود
نگران اسمات نباشید میزارمممم😉🧡
ممنون از حمایت هاتون کیوتا♡
۸.۱k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.