عشقجنایت
#عشق_جنایت 🔪
پارت17
لیا:کجا میخوای بری؟
یِنا:چیزی....(میره در گوش لیا بگه)
لیا:اها
برو
یِنا:تو نمیگفتی من میرفتم
جینو:زهر
یِنا:میا تو هم برو قیافه عنت و جمع کن(خنده)
(یِنا رفت)
لیا:منم میرم یه چرت کوچولو بزنم تا ناهار(خمیازه)
جینو:اخ گفتی ها
میا:منم با همین وضعم میرم بکپم
پسرا:اوکی
جونگ کوک:ما الان چه کنیم؟
جیمین:نمدونم
شوگا:مبارکه
ویو یِنا:رفتم بیرون و سوار ماشین شدم و خودم رانندگی کردم رسیدم مغازه همیشه گی..
مغازه دار:سلام خانم کیم
یِنا:سلام سریع میرم اصل مطلب...
مغازه دار:بفرمایید
یِنا:یه لباس ساده و میخواستم که بلند باشه جذب نباشه....
مغازه دار:این چطوره؟
بلخره خرید مو کردم و از مغازه اومدم بیرون که...
آهههه اون یون هون عوضی رو دیدم...
یون هون میاد جلو و...
یون هون:میدونین که قبر خودتون رو کندین درسته؟
یِنا:به عنم
یون هون:بیبی گرل اینم بگم که تضمین نمیکنم که لیا زنده میمونه(پوزخند)
یِنا:ببینم چیکار میکنی(پوزخند)
برای من گنده گوزی نکنا کوچولو یدونه پخ بکنم میری تو خودت.....
یون هون:هالا میبینیم(پوزخند)
(یِنا:سریع دستش و میبره سمت دیک یون هون که یون هون و بترسونه که یهو یون هون میپره هوا)
یِنا:نگفتم(خنده)
با بای کوچولو(چشمک)
میرم سوار ماشین میشم و میرم خونه نزدیکای ساعت 12 بود که رسیدم خونه و رفتم تو اتاقم و لباس مو گذاشتم تو کمدم اومدم بیرون و رفتم دم در اتاق تهیونگ....
یِنا:میتونم بیام تو؟
تهیونگ:بیا
یِنا:رفتم تو که دیدم لخته.....(عرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر😈)
یِنا:تو که لختی
تهیونگ:و تو هم داری همین جوری نگاه میکنی
یِنا:خوب....چیزه...نه کی گفته من دارم نگا میکنم
تهیونگ:(خنده)
یِنا:نزدیک تهیونگ میشم و دست مو دور گردنش حلقه کردم که....
کوک:تهیون....(چشاش درشت شد)
یِنا:کوک گمشو برو بیرون تو هر لحظه ای که من دارم یه غلطی میکنم سرت و میندازی میای تو....
کوک:بعله
یِنا:برو تلاش کن از سینگلی درای
کوک:اری
یِنا:برو حدقل مخ جینو رو بزن
کوک:بعله
یِنا:زه(تهیونگ جلو دهنش و میگیره)
تهیونگ:آرام...
تو هم برو بیرون
کوک:اوکی بایییی زن داداش(خنده)
یِنا:تلنقدبدبگیبتایتیعسعیتتینبنیبابها(تهیونگ دستش رو دهن یِناست)
جینو:بیایننننن(عربده)
همه:چی شده؟
کوک:ریدم
لیا:چقدر عالی
میا:تخم مرغ هارا اَش کردی(خنده)
همه:(خنده)
یِنا:دلم نمیاد بدم اجوما تمیز کنه پس.....
کوک لیس بزن(جدی)
کوک:برو بابا
یِنا:کی ریده؟
کوک:من
ادامه دارد:-)
پارت17
لیا:کجا میخوای بری؟
یِنا:چیزی....(میره در گوش لیا بگه)
لیا:اها
برو
یِنا:تو نمیگفتی من میرفتم
جینو:زهر
یِنا:میا تو هم برو قیافه عنت و جمع کن(خنده)
(یِنا رفت)
لیا:منم میرم یه چرت کوچولو بزنم تا ناهار(خمیازه)
جینو:اخ گفتی ها
میا:منم با همین وضعم میرم بکپم
پسرا:اوکی
جونگ کوک:ما الان چه کنیم؟
جیمین:نمدونم
شوگا:مبارکه
ویو یِنا:رفتم بیرون و سوار ماشین شدم و خودم رانندگی کردم رسیدم مغازه همیشه گی..
مغازه دار:سلام خانم کیم
یِنا:سلام سریع میرم اصل مطلب...
مغازه دار:بفرمایید
یِنا:یه لباس ساده و میخواستم که بلند باشه جذب نباشه....
مغازه دار:این چطوره؟
بلخره خرید مو کردم و از مغازه اومدم بیرون که...
آهههه اون یون هون عوضی رو دیدم...
یون هون میاد جلو و...
یون هون:میدونین که قبر خودتون رو کندین درسته؟
یِنا:به عنم
یون هون:بیبی گرل اینم بگم که تضمین نمیکنم که لیا زنده میمونه(پوزخند)
یِنا:ببینم چیکار میکنی(پوزخند)
برای من گنده گوزی نکنا کوچولو یدونه پخ بکنم میری تو خودت.....
یون هون:هالا میبینیم(پوزخند)
(یِنا:سریع دستش و میبره سمت دیک یون هون که یون هون و بترسونه که یهو یون هون میپره هوا)
یِنا:نگفتم(خنده)
با بای کوچولو(چشمک)
میرم سوار ماشین میشم و میرم خونه نزدیکای ساعت 12 بود که رسیدم خونه و رفتم تو اتاقم و لباس مو گذاشتم تو کمدم اومدم بیرون و رفتم دم در اتاق تهیونگ....
یِنا:میتونم بیام تو؟
تهیونگ:بیا
یِنا:رفتم تو که دیدم لخته.....(عرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر😈)
یِنا:تو که لختی
تهیونگ:و تو هم داری همین جوری نگاه میکنی
یِنا:خوب....چیزه...نه کی گفته من دارم نگا میکنم
تهیونگ:(خنده)
یِنا:نزدیک تهیونگ میشم و دست مو دور گردنش حلقه کردم که....
کوک:تهیون....(چشاش درشت شد)
یِنا:کوک گمشو برو بیرون تو هر لحظه ای که من دارم یه غلطی میکنم سرت و میندازی میای تو....
کوک:بعله
یِنا:برو تلاش کن از سینگلی درای
کوک:اری
یِنا:برو حدقل مخ جینو رو بزن
کوک:بعله
یِنا:زه(تهیونگ جلو دهنش و میگیره)
تهیونگ:آرام...
تو هم برو بیرون
کوک:اوکی بایییی زن داداش(خنده)
یِنا:تلنقدبدبگیبتایتیعسعیتتینبنیبابها(تهیونگ دستش رو دهن یِناست)
جینو:بیایننننن(عربده)
همه:چی شده؟
کوک:ریدم
لیا:چقدر عالی
میا:تخم مرغ هارا اَش کردی(خنده)
همه:(خنده)
یِنا:دلم نمیاد بدم اجوما تمیز کنه پس.....
کوک لیس بزن(جدی)
کوک:برو بابا
یِنا:کی ریده؟
کوک:من
ادامه دارد:-)
- ۴.۱k
- ۳۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط