تو مال منی
ادامه پارت ۵۵
که یهو کوک حرفش رو ناتموم گذاشت و یه دونه مشت زد تو دهن اون وو
کوک : اخیش دلم خنک شد ( موهاش رو درست کرد )
اون وو : چه غلطی میکنی ( خونی که از دماغش میاد رو پاک میکنه )
کوک : دفع آخرت باشه اسم ا.ت رو به زبون کثیفت میاری ا.ت فقط مال منه هیچ کس نمیتونه نزدیکش بشه هرکسی بخواد بهش نزدیک بشه با دستای خودم خاکش میکنم اون همسر من هست و خواهد بود اون عشق من هست و میمونه دیگه اطراف ا.ت نبینمت گمشو
کوک بعد از حرف هایش اونجا رو ترک کرد اون وو هم خودش رو جمع کرد و رفت
ولی این حرف ها درباره ا.ت و ا.ت اونجا حضور نداشت که بفهمه کوک عاشقش شده کوک خودش نمیدونست ولی ندانسته عاشق ا.ت شده بود
ا.ت از پنجره اتاقش به منظره رو به روش و به جایگاهی که قبلاً کوک اونجا بود نگاه میکرد یاد حرف هایی که کوک درباره ا.ت زده بود افتاد و دستش رو ، روی قلبش گذاشت و به دیوار تکیه داد
ا.ت : دختر آروم باش هیچ چیزی نیست اون به عنوان همسرت این حرف رو زد اره ولی این حس فاkی چیه در من داره پر میشه قلبم داره مثل چی میزنه ادرنالین بدنم با رفته و انگار تو بدنم اکلیل پخش کردن
ا.ت با فکر این جور چیزا همون گوشه بغل پنجره خوابش برد
ویو صبح
ویو ا.ت
از خواب بلند شدم که گردنم درد گرفت
ا.ت : آه لعنتی بدنم خشک شده چرا نرفتم رو تخت
ا.ت تمام اتفاق های دیشب رو یادش اومد مخصوصا kیسی که با کوک رفته بود گونه هایش سرخ شد
بلند شد رفت حموم تا عضلاتش باز بشه خودش رو شست اومد بیرون آماده شد و رفت پایین
ا.ت : سلام به همگی ( بلند )
م.ب : سلام دخترم
داهیون : سلام اسکل.... اهم منظورم خوشگله
هانول : سلام عجقم
مامان بزرگ و داهیون و هانول به ا.ت سلام کردن ولی بقیه نه ا.ت به این ها عادت کرده بود پس اهمیت نداد و رفت نشست همه دور هم بودن و در سکوت داشتن صبحانه میخوردن
که یهو ......
اینم از ۳ پارت امروز و پارت هدیه امروز ❤️
تا فردا خودافظ
و اینکه
اگر لایکا به ۱۰۰ برسه و ۲۸۰ تا بشیم فردا دوتا پارت هدیه از اون چهار تا پارت رو میزارم
که یهو کوک حرفش رو ناتموم گذاشت و یه دونه مشت زد تو دهن اون وو
کوک : اخیش دلم خنک شد ( موهاش رو درست کرد )
اون وو : چه غلطی میکنی ( خونی که از دماغش میاد رو پاک میکنه )
کوک : دفع آخرت باشه اسم ا.ت رو به زبون کثیفت میاری ا.ت فقط مال منه هیچ کس نمیتونه نزدیکش بشه هرکسی بخواد بهش نزدیک بشه با دستای خودم خاکش میکنم اون همسر من هست و خواهد بود اون عشق من هست و میمونه دیگه اطراف ا.ت نبینمت گمشو
کوک بعد از حرف هایش اونجا رو ترک کرد اون وو هم خودش رو جمع کرد و رفت
ولی این حرف ها درباره ا.ت و ا.ت اونجا حضور نداشت که بفهمه کوک عاشقش شده کوک خودش نمیدونست ولی ندانسته عاشق ا.ت شده بود
ا.ت از پنجره اتاقش به منظره رو به روش و به جایگاهی که قبلاً کوک اونجا بود نگاه میکرد یاد حرف هایی که کوک درباره ا.ت زده بود افتاد و دستش رو ، روی قلبش گذاشت و به دیوار تکیه داد
ا.ت : دختر آروم باش هیچ چیزی نیست اون به عنوان همسرت این حرف رو زد اره ولی این حس فاkی چیه در من داره پر میشه قلبم داره مثل چی میزنه ادرنالین بدنم با رفته و انگار تو بدنم اکلیل پخش کردن
ا.ت با فکر این جور چیزا همون گوشه بغل پنجره خوابش برد
ویو صبح
ویو ا.ت
از خواب بلند شدم که گردنم درد گرفت
ا.ت : آه لعنتی بدنم خشک شده چرا نرفتم رو تخت
ا.ت تمام اتفاق های دیشب رو یادش اومد مخصوصا kیسی که با کوک رفته بود گونه هایش سرخ شد
بلند شد رفت حموم تا عضلاتش باز بشه خودش رو شست اومد بیرون آماده شد و رفت پایین
ا.ت : سلام به همگی ( بلند )
م.ب : سلام دخترم
داهیون : سلام اسکل.... اهم منظورم خوشگله
هانول : سلام عجقم
مامان بزرگ و داهیون و هانول به ا.ت سلام کردن ولی بقیه نه ا.ت به این ها عادت کرده بود پس اهمیت نداد و رفت نشست همه دور هم بودن و در سکوت داشتن صبحانه میخوردن
که یهو ......
اینم از ۳ پارت امروز و پارت هدیه امروز ❤️
تا فردا خودافظ
و اینکه
اگر لایکا به ۱۰۰ برسه و ۲۸۰ تا بشیم فردا دوتا پارت هدیه از اون چهار تا پارت رو میزارم
- ۲۱.۳k
- ۱۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط