برشیازیککتاب

برشی_از_یک_کتاب

ضبط روشنه و خواننده داره می خونه: بگو در شبای تو چی می گذره/ بی من از شبای تو کی میگذره. تو لیوان رو تو دستت می چرخونی و زمزمه می کنی:

می دونی آخر هر عشق...ته تهش چیه؟ یا مرگه یا جدایی یا عادت...یه وقتایی هم نفرت...خیلی وقتا...
اونا که عشقشون با مرگ تموم میشه خوشبختن؛
اونا که عشقشون با جدایی تموم بشه غمگینن؛
اونا که به عادت برسن محتاجن، معتادن...؛
اونایی هم که عشقشون به نفرت برسه، بدبختن... از هر بیچاره یی بیچاره ترن...
تا حالا فکرشو کردی قراره ما به کدومشون برسیم؟
ساکت میشه، همه جا ساکت میشه. دیگه نه ضبط می خونه، نه هیچ صدای دیگه ای می آد. وقتی پای سکوت کر کننده می آد وسط، می دونی یه جای کار ایراد داره... اساسی ایراد داره. می گم: سخته...!

حسین_یعقوبی
از کتاب : امشب نه شهرزاد
دیدگاه ها (۱)

| چهار فصل زندگی |میدانی در زندگی گاهی میتوانی سال های سال ک...

این #پاییزفقط #من و #تو را کم داشت زیر یک باران که من #تو را...

زندگیِ من بستگی بهـ تو دارهـ..تو باشی خوش میگذرهـ..نباشی فقط...

نبودنت چیزی از عشقم بهـ تو کم نمیکنهـ..حالا تو هِی نباش :)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط