چای مینوشیدم

چای مینوشیدم
یکهو دلتنگش شدم و بغض کردم همه باتعجب به من نگاه می کردندو گفتم داغ بود
دیدگاه ها (۳)

بوسیدمشدیگر هراس نداشتمجهان پایان یابدمن از جهان سهمم را گرف...

مرزِ خطر،آغوشِ توستپاکسازی نشده و بکر بی فکر می رومرویِ میدا...

مادرم موهای بلندی داشت.هرروز پشت پنجره می نشستموهایش را می ب...

عشق را پنهان میکنی تا مردانگیت خدشه دار نشود،اخم میکنی تا مه...

...آذرماه، چه زود آمدیی؟ با آن نفس‌های سردبا خودت خاطره‌ها ر...

چشم باریدن وقتی معروف بود من رفتم نگاه کردم ادامشو دیدم پشیم...

میخواستم ی جوک نژاد پرستی ساخت خودم اینجا پست کنم ، ی نگاه ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط