در خیالات خودم
در خیالات خودم
زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه
از خیابانی که نیست ...
می نشینی روبرویم
خستگی در می کنی
چای میریزم برایت
توی فنجانی که نیست ...
باز میخندی و میپرسی
که حالت بهتر است ؟!
باز می خندم که خیلی
گرچه می دانی که نیست ...
شعر می خوانم برایت ،
واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم ،
توی گلدانی که نیست ...
چشم می دوزم به چشمت ،
می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری ،
بین دستانی که نیست ؟! ...
وقت رفتن می شود ،
با بغض می گویم ، نرو ...
پشت پایت اشک می ریزم ،
در ایوانی که نیست ...
می روی و
خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم ،
با یاد مهمانی که نیست !..
بعدِ تو ،
این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی ،
کار آسانی که نیست ...
@,,,,D
زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه
از خیابانی که نیست ...
می نشینی روبرویم
خستگی در می کنی
چای میریزم برایت
توی فنجانی که نیست ...
باز میخندی و میپرسی
که حالت بهتر است ؟!
باز می خندم که خیلی
گرچه می دانی که نیست ...
شعر می خوانم برایت ،
واژه ها گل می کنند
یاس و مریم می گذارم ،
توی گلدانی که نیست ...
چشم می دوزم به چشمت ،
می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری ،
بین دستانی که نیست ؟! ...
وقت رفتن می شود ،
با بغض می گویم ، نرو ...
پشت پایت اشک می ریزم ،
در ایوانی که نیست ...
می روی و
خانه لبریز از نبودت می شود
باز تنها می شوم ،
با یاد مهمانی که نیست !..
بعدِ تو ،
این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی ،
کار آسانی که نیست ...
@,,,,D
۱.۸k
۱۱ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.