دور میشدی بی تفاوت

دور میشدی بی تفاوت
با تِرنی که رنگِ زرد داشت
بر ریلهایی که هرگز نمیرسند به هم ,
نمیدانم من
ایستاده ام یا می روم
از نگاههای خیرۀ سوزن بانی پیر
از ازدحامِ دستهایی که برای ما
تکان نمی خورَد
تا فاصله ای که طعنه میزند
تنهایی ام را ,,
باید بروم
دیگر , خورشید هم تعارف نمی کند
آغوشش را به زمین ,
تشنگی زمینی هستم
بُحبوحۀ غروبی ابری
نیامد حتی یک قطره باران
عیادتِ تَرَکهای تنم
از آسمانی که یک ستاره ام ندارم ,
جز چشمهایی که خیرات کرد
بی اراده
تمامِ اشکهایش را
نذرِ آمدنت ..
دیدگاه ها (۴)

وخضر شیبنه و خربت معانیـنه ...#مهدی_صالح

بعد مااریداحب ونعاف وجفوف التسلم راح اجویها #احمد_عاشو...

‌کاش می‌شد با خودم احساس همدردی کنم...#مجتبی_صادقی‌

بلبلک لو ما صدع خم ریشه تلکه جروح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط