بسم الله الرحمن الرحیم"
بسم الله الرحمن الرحیم"
#نامه_دخترکی_محروم_به_سید_محرومان..!
داغ انتخابات بر تمام در ودیوار شهر زده شده بود ..به تمام ستادهای شهر سری زدم ..رئیس جمهور سابق ..سید محرومان وهرجای دیگری که می توانست به انتخاب بهترم کمک کند.
#سید_جان!
وقتی گفتی طعم فقر رااز کودکی چشیده ای اشک درچشمانم جاری شد،به خودگفتم بالاخره کسی آمد که به درد امثال تو برسد!
به ستاد رئیس جمهور فعلی ونامزد آن روزها رفتیم ،قرار بود لام تا کام حرفی نزنیم ..فقط بدانیم چه وعده هایی برای به باد دادن مملکت در چهار سال آینده دارد ! اما ظاهرمان جوری بود که دستمان رو شد!
یک ساعتی بحث کردیم از طرف ما منطق بود وطرف مقابل انکار وتوجیه!
دخترک غرقه در جیغ بنفش افتخار می کرد که پدرش سردارشهید است وخودش این روزها یکی از روشنفکران جامعه !
جامعه ای که ازنظر آن ها باید آزادی فراگیر باشد تا هرکس هرکاری می خواهد بکند !
من نظاره گر بحث های آنان بودم وغرق در آن شال و لاک سبزی که روشنفکر دیگری خود را با آن پوشانده بود!
آخرسکوت را بیشتر دوست دارم و بامردم به اندازه ی عقل هایشان صحبت میکنم !
دست آخر ازستاد زدم بیرون ..دقایقی نگذشته بود که همان روشنفکران عاجز دوستانم را با گستاخی از ویلای بنفششان بیرون انداختند!
#بگذریم _سیدجان!
گفتی درد کشیدی ..روز اول که عکست را دیدم به گمانم آشنا می آمدی..دیری نپایید تا فهمیدم چقدر شبیه بهشتی مظلومی و بوی او را میدهی ..!
جیغ بنفش گوش ها را کر کرده بود که ازثروت امام رضا(علیه السلام) برای تبلیغ استفاده میکنی ونبات و پارچه متبرک برای هوادارانت میفرستی ..
به ستادت رفتم وباقاطعیت پرسیدم که هزینه ی تبلیغاتی شما ازکجا تامین می شود؟!
لبخندی به رویم زدند ودفترحسابشان را جلویم گذاشتند :
خانم رنجبر100هزارتومن
خانم مرادی50هزارتومان
آقای فلانی200هزارتومان
محمدباقر300-400هزارتومان
و....
نام محمدباقر بیشتر از همه به چشم میخورد ،کنجکاو بودم که بدانم کیست تا اینکه از دعاهای مادرانه ی رئیس ستاد درحق فرزندش به هویتش پی بردم !
این هزینه ی تبلیغات رامقایسه کردم با آن میلیاردهای که از خزانه برداشته شد فقط برای تبلیغات!
#بگذریم سید_جان ...!
بگذار بتازند برآن بیت المالی که علی (علیه السلام) داغش را بردل برادرش عقیل گذاشت...
گفتی طعم فقر راچشیده ای ! به خاطر همین درمناظره ها بانجابت وباشخصیت بودی وگوشه ای از درد آن96درصدی ها رابیان کردی!
من هم مثل شماطعم فقر راچشیده ام و به نمایندگی از تمام دخترکان هم سن وسال خودم دست به قلم برده ام..
من هنوز به خاطر دارم آن مزارع گندمی را که مادرم با داس ،درآن گرمای کویر به جانش می افتاد تاشاید تومانی پول وکیسه ای گندم برای آرد شدن به دست بیاورد!
بزرگترکه شدم دیگر ازآن مزارع گندم خبری نبود امادست های زمخت مادرم این بار آهن قراضه ،میله گرد و.. از هم سوا می کرد،
درهمان کارخانه هایی که این روزها شایعه کردند اگر به ارباب بنفش رای ندهند وشما رئیس جمهور شوی همه ی کارگرانش را بیکارمیکنی!
اینهاگوشه ای ازهمان طعم شیرین فقر بود ..
بین خودمان باشد سیدجان ..!
من گاهی وقت ها حیامیکنم ازاینکه چیزی ازمادرم بخواهم که درتوانش نباشد، همان مادری که وقتی درباره ی انتخابش پرسیدم گفت:
من به خادم امام رضا(علیه السلام)رای میدم !
چه خالصانه گفت حرفش را وچه حسرت خوردم به حالش که در20سال اخیر فقط یه بار چشمش به حرم ضامن آهومنور شده.. ازسه سالگی من تا حالاکه 23سالم شده!
#سید_جان !
ازخیابان ها که گذر می کردم ساز ودهل راه انداخته بودند ..اینها همان4درصدی بودند که حق اوقات فراغت فرزندانشان را ازجیب بیت المال می دهند و ما برای خوردن شربت ستادانتخاباتی اشان به شک افتادیم !که نکند دربرابر یک لیوان شربت باید رأیمان را بنفش کنیم !..
کار ب جایی رسید که از عالمی پرسیدیم و او چه زیبا خندید به تفکر معصومانه و پاکمان!
#بگذریم - سیدجان !
انتخابات تمام شد و به دوستانم سپردم که اگر نتیجه اعلام شد خبرم کنند،آخرمن جزآن96درصدی هستم که حتی تلویزیون درخانه ندارند!
بالاخره کارت های هدیه،کیسه های برنج،وعده های دروغین و.. کارخودش راکرد و ارباب بنفش دوباره بر مسند کرنش وترس وبله جانم گفتن دربرابر قدرت های بزرگ نشست!
رأی اکثریت مردم بود وماهم به فرموده ی سید ماه تابع بودیم وبس...
#سیدجان...!
دلت قرص باشد..جراکه امروز این حرف زیبای شهیدجهان آرا روحمان را جان تازه ای بخشید :
"بچه ها !اگرشهرسقوط کرد نگران نباشید..دوباره فتح میکنیم ..
مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند!"
ما جبهه فرهنگی را رها نمی کنیم وبه قول بزرگی فقط کارمان در4سال آینده سخت تر می شود وباید تلاش ومجاهدت های سابق رابیشتر کنیم تا مبادا ایمان واعتقاداتمان را به تاراج ببرند!
#راستی_ سیدجان !
#منتظرتان _هستیم_4سال_آینده_ان
#نامه_دخترکی_محروم_به_سید_محرومان..!
داغ انتخابات بر تمام در ودیوار شهر زده شده بود ..به تمام ستادهای شهر سری زدم ..رئیس جمهور سابق ..سید محرومان وهرجای دیگری که می توانست به انتخاب بهترم کمک کند.
#سید_جان!
وقتی گفتی طعم فقر رااز کودکی چشیده ای اشک درچشمانم جاری شد،به خودگفتم بالاخره کسی آمد که به درد امثال تو برسد!
به ستاد رئیس جمهور فعلی ونامزد آن روزها رفتیم ،قرار بود لام تا کام حرفی نزنیم ..فقط بدانیم چه وعده هایی برای به باد دادن مملکت در چهار سال آینده دارد ! اما ظاهرمان جوری بود که دستمان رو شد!
یک ساعتی بحث کردیم از طرف ما منطق بود وطرف مقابل انکار وتوجیه!
دخترک غرقه در جیغ بنفش افتخار می کرد که پدرش سردارشهید است وخودش این روزها یکی از روشنفکران جامعه !
جامعه ای که ازنظر آن ها باید آزادی فراگیر باشد تا هرکس هرکاری می خواهد بکند !
من نظاره گر بحث های آنان بودم وغرق در آن شال و لاک سبزی که روشنفکر دیگری خود را با آن پوشانده بود!
آخرسکوت را بیشتر دوست دارم و بامردم به اندازه ی عقل هایشان صحبت میکنم !
دست آخر ازستاد زدم بیرون ..دقایقی نگذشته بود که همان روشنفکران عاجز دوستانم را با گستاخی از ویلای بنفششان بیرون انداختند!
#بگذریم _سیدجان!
گفتی درد کشیدی ..روز اول که عکست را دیدم به گمانم آشنا می آمدی..دیری نپایید تا فهمیدم چقدر شبیه بهشتی مظلومی و بوی او را میدهی ..!
جیغ بنفش گوش ها را کر کرده بود که ازثروت امام رضا(علیه السلام) برای تبلیغ استفاده میکنی ونبات و پارچه متبرک برای هوادارانت میفرستی ..
به ستادت رفتم وباقاطعیت پرسیدم که هزینه ی تبلیغاتی شما ازکجا تامین می شود؟!
لبخندی به رویم زدند ودفترحسابشان را جلویم گذاشتند :
خانم رنجبر100هزارتومن
خانم مرادی50هزارتومان
آقای فلانی200هزارتومان
محمدباقر300-400هزارتومان
و....
نام محمدباقر بیشتر از همه به چشم میخورد ،کنجکاو بودم که بدانم کیست تا اینکه از دعاهای مادرانه ی رئیس ستاد درحق فرزندش به هویتش پی بردم !
این هزینه ی تبلیغات رامقایسه کردم با آن میلیاردهای که از خزانه برداشته شد فقط برای تبلیغات!
#بگذریم سید_جان ...!
بگذار بتازند برآن بیت المالی که علی (علیه السلام) داغش را بردل برادرش عقیل گذاشت...
گفتی طعم فقر راچشیده ای ! به خاطر همین درمناظره ها بانجابت وباشخصیت بودی وگوشه ای از درد آن96درصدی ها رابیان کردی!
من هم مثل شماطعم فقر راچشیده ام و به نمایندگی از تمام دخترکان هم سن وسال خودم دست به قلم برده ام..
من هنوز به خاطر دارم آن مزارع گندمی را که مادرم با داس ،درآن گرمای کویر به جانش می افتاد تاشاید تومانی پول وکیسه ای گندم برای آرد شدن به دست بیاورد!
بزرگترکه شدم دیگر ازآن مزارع گندم خبری نبود امادست های زمخت مادرم این بار آهن قراضه ،میله گرد و.. از هم سوا می کرد،
درهمان کارخانه هایی که این روزها شایعه کردند اگر به ارباب بنفش رای ندهند وشما رئیس جمهور شوی همه ی کارگرانش را بیکارمیکنی!
اینهاگوشه ای ازهمان طعم شیرین فقر بود ..
بین خودمان باشد سیدجان ..!
من گاهی وقت ها حیامیکنم ازاینکه چیزی ازمادرم بخواهم که درتوانش نباشد، همان مادری که وقتی درباره ی انتخابش پرسیدم گفت:
من به خادم امام رضا(علیه السلام)رای میدم !
چه خالصانه گفت حرفش را وچه حسرت خوردم به حالش که در20سال اخیر فقط یه بار چشمش به حرم ضامن آهومنور شده.. ازسه سالگی من تا حالاکه 23سالم شده!
#سید_جان !
ازخیابان ها که گذر می کردم ساز ودهل راه انداخته بودند ..اینها همان4درصدی بودند که حق اوقات فراغت فرزندانشان را ازجیب بیت المال می دهند و ما برای خوردن شربت ستادانتخاباتی اشان به شک افتادیم !که نکند دربرابر یک لیوان شربت باید رأیمان را بنفش کنیم !..
کار ب جایی رسید که از عالمی پرسیدیم و او چه زیبا خندید به تفکر معصومانه و پاکمان!
#بگذریم - سیدجان !
انتخابات تمام شد و به دوستانم سپردم که اگر نتیجه اعلام شد خبرم کنند،آخرمن جزآن96درصدی هستم که حتی تلویزیون درخانه ندارند!
بالاخره کارت های هدیه،کیسه های برنج،وعده های دروغین و.. کارخودش راکرد و ارباب بنفش دوباره بر مسند کرنش وترس وبله جانم گفتن دربرابر قدرت های بزرگ نشست!
رأی اکثریت مردم بود وماهم به فرموده ی سید ماه تابع بودیم وبس...
#سیدجان...!
دلت قرص باشد..جراکه امروز این حرف زیبای شهیدجهان آرا روحمان را جان تازه ای بخشید :
"بچه ها !اگرشهرسقوط کرد نگران نباشید..دوباره فتح میکنیم ..
مواظب باشید ایمانتان سقوط نکند!"
ما جبهه فرهنگی را رها نمی کنیم وبه قول بزرگی فقط کارمان در4سال آینده سخت تر می شود وباید تلاش ومجاهدت های سابق رابیشتر کنیم تا مبادا ایمان واعتقاداتمان را به تاراج ببرند!
#راستی_ سیدجان !
#منتظرتان _هستیم_4سال_آینده_ان
۱.۲k
۰۳ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.