فیک تقدیر ادامه پارت 10
یونگی:نه میخام خودش انتخاب کنه..
جین:خوشحالم ک میذاری خودش انتخاب کنه:)
(دلم میخاد احساسیش کنم ولی ایده ای ندارم.)
فردا
ا/ت ویو
من کجام... ها خونم...
هنوز یکم مستم ولی میتونم خودمو کنترل کنم
هعی...
از یونگی خیلی ناراحتم
ولش کن
احتمالا خونه نیستش و با منشی جونشه..
اومدم از پله ها بیام پایین ک صدای یونگیو شنیدم ک داره با پسرا و لیا حرف میزنه..
که یهو قلبم درد گرفت و سیاهی..
پایان ا/ت ویو
لیا ویو
فهمیدم ک ا/ت داره حرفامونو گوش میده اما صدای افتادن یه چیز از رو پله ها رو شنیدم اره انتظار نداشتم بیماریش الان خودشو نشون بده..
پایان لیا ویو
لیا:ا.... ا/تت!!
جین:چیشد ا/ت خوبی؟
یونگی:لیا چشه؟
لیا:باید ببریمش بیمارستان!
تو بیمارستان
لیا ویو
ا/ت بیماری قلبی داشت و باید قلبش پیوند میشد ولی هیچ دختر 19 ساله ای به اندازه ا/ت همچین قلبی رو نداشت..
تنها موردی هم ک تاالان زنده اش گذاشته بود یونگی و پسرا بودن با خوشحالی ای که بهش میدادن باعث میشد حالش خوب باشه..
حقیقتا من و ا/ت خیلی دعوا میکردیم ولی من بخاطر شرایطش خودم پیش قدم میشدم تا باهاش اشتی کنم که اتفاقی براش نیفته چون من و ا/ت خیلی بهم وابسته بودیم هم وابستگی نمیداشت باهم قهر باشیم هم شرایطش...
خیلی نگرانشم
پایان لیا ویو
کوک:لیا میتونی بگی مشکل ا/ت چیه؟
لیا:ا/ت بیماری قلبی داره.. و باید یه قلب بهش بدن ولی خب دختر 19 ساله ای مث ا/ت نیست ک قلبشو بده ب ا/ت
یونگی:و... واقعا؟
لیا:اره و تنها دلیل زنده بودنشم شما 7 تا بودین با انرژی خوبی ک بهش میدادین و خوشحالش میکردین همیشه حالش خوب بود
ولی الان این شرایط یونگی مطمئنا خیلی اذیتش کرده
دکتر :همراه لی ا/ت؟
نامجون:ب.. بله ما 8 نفریم..
دکتر:باید قلبش پیوند بخوره.. و از شانستون ی قلب هست
لیا:و.... واقعا؟ (اشک شوق)
کوک:لیا گریه نکن(و لیا رو بغل کرد)
دکتر:(با لبخند) بله
بچها 1 لایک مونده بود تا پارت جدیدو بدم ولی گفتم بذارم
و برای پارت بعدی 75 تا فالوور پلیززز
تنکسسس:))))
جین:خوشحالم ک میذاری خودش انتخاب کنه:)
(دلم میخاد احساسیش کنم ولی ایده ای ندارم.)
فردا
ا/ت ویو
من کجام... ها خونم...
هنوز یکم مستم ولی میتونم خودمو کنترل کنم
هعی...
از یونگی خیلی ناراحتم
ولش کن
احتمالا خونه نیستش و با منشی جونشه..
اومدم از پله ها بیام پایین ک صدای یونگیو شنیدم ک داره با پسرا و لیا حرف میزنه..
که یهو قلبم درد گرفت و سیاهی..
پایان ا/ت ویو
لیا ویو
فهمیدم ک ا/ت داره حرفامونو گوش میده اما صدای افتادن یه چیز از رو پله ها رو شنیدم اره انتظار نداشتم بیماریش الان خودشو نشون بده..
پایان لیا ویو
لیا:ا.... ا/تت!!
جین:چیشد ا/ت خوبی؟
یونگی:لیا چشه؟
لیا:باید ببریمش بیمارستان!
تو بیمارستان
لیا ویو
ا/ت بیماری قلبی داشت و باید قلبش پیوند میشد ولی هیچ دختر 19 ساله ای به اندازه ا/ت همچین قلبی رو نداشت..
تنها موردی هم ک تاالان زنده اش گذاشته بود یونگی و پسرا بودن با خوشحالی ای که بهش میدادن باعث میشد حالش خوب باشه..
حقیقتا من و ا/ت خیلی دعوا میکردیم ولی من بخاطر شرایطش خودم پیش قدم میشدم تا باهاش اشتی کنم که اتفاقی براش نیفته چون من و ا/ت خیلی بهم وابسته بودیم هم وابستگی نمیداشت باهم قهر باشیم هم شرایطش...
خیلی نگرانشم
پایان لیا ویو
کوک:لیا میتونی بگی مشکل ا/ت چیه؟
لیا:ا/ت بیماری قلبی داره.. و باید یه قلب بهش بدن ولی خب دختر 19 ساله ای مث ا/ت نیست ک قلبشو بده ب ا/ت
یونگی:و... واقعا؟
لیا:اره و تنها دلیل زنده بودنشم شما 7 تا بودین با انرژی خوبی ک بهش میدادین و خوشحالش میکردین همیشه حالش خوب بود
ولی الان این شرایط یونگی مطمئنا خیلی اذیتش کرده
دکتر :همراه لی ا/ت؟
نامجون:ب.. بله ما 8 نفریم..
دکتر:باید قلبش پیوند بخوره.. و از شانستون ی قلب هست
لیا:و.... واقعا؟ (اشک شوق)
کوک:لیا گریه نکن(و لیا رو بغل کرد)
دکتر:(با لبخند) بله
بچها 1 لایک مونده بود تا پارت جدیدو بدم ولی گفتم بذارم
و برای پارت بعدی 75 تا فالوور پلیززز
تنکسسس:))))
۸.۷k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.