فیک جمین
فیک جمین
وقت ازدواج خون اشام ها..
پارت 16
از زبون جمین
وقتی رسیدم کار خونه سعی کردم جدی بشم چون این معموریت یع جورایی هم خوب بود هم بد باید یه جوریی درستش میکردم که کسی بهم شک نکنه میدونستم ته ته و نامی کجان طبق معمول دفتر مخفی کارخونه پشت دیوار انباری بود به طرفش رفتم و اروم اروم قدرم برداشتم که یهو صدای نامی رو شنیدم
نامی: چه بلایی میخوای سر ا.. ت بیاری
تهیونگ: فقط ادبش میکنم جوری که اینبار اصلا برنگرده
نامی: چی یعنی چی
تهیونگ: یعنی خودم از قصد جیمینو انتخاب کردم تا مخالفت کنه و با ا.. ت نره کار منم
داشتم به حرف هاشون گوش میدادم و اصلا باورم نمیشد یعنی اونا میخواستن اون ا..ت کوچولو رو بکشن که یهو نمیدونم چطوری پام به چی گیر کرد و شپلق با باسن محترم افتادم رو زمین
واییی اه بدبختی شاخ و دم نداره که اخ وایی
تهیونگ با شنیدن صدا زود واکنش نشون داد: کییی اونجاس هااا
و زود خودشو به طرف در رسوند با دیدن من روی زمین با نفوذ نگام کرد تا بفهمه چیکار کردم و مغزمو بخونه اما منم یه خون اشام بودم یه خون اشام معمولی هم نبودم قبلش راه ذهنمو بسته بودم تا اتفاقی افتاد به چوخ نرم
وحالا نقش اصلی به خاطر اینکه کارم زار نشه نق زدم و بلند شدم
جیمین: اه اه تهیونگ چه وعضشه اه ببین چی شد این بی صاحاب چزا اینجوریه اگه ما تحتم میشکست چی
حالا نامی هم از سرو صدای ما بیرون اومد تعجب کردم که چرا نه صداش اومد نه مثل تهیونگ زود بیرون اومد ولی الان کنار تهیونگ بود
نامی مشکوک نگام کردو چشاش و یکم جمع کرد اون واقا پسر باهوشی بود اروم پرسید: چیشده اتفاقی افتاده جمین چرا خاکی شدی
جمین: هیچی افتادم زمین وقتی داشتم میمومدم اینجا افتادم یعنی پام به این لامصب گیر کرد
اینجا صدامو بلند کردم و یکم اعصبانیت قاطیش کردم که نامی گفت
نامجون: خوب حالا بیا داخل
تهیونگ: الان ا.. ت هم میاد زود باش بیا
پایان
ممنون بابات حمایت
و بابت دیر شدن معذرت🥺
وقت ازدواج خون اشام ها..
پارت 16
از زبون جمین
وقتی رسیدم کار خونه سعی کردم جدی بشم چون این معموریت یع جورایی هم خوب بود هم بد باید یه جوریی درستش میکردم که کسی بهم شک نکنه میدونستم ته ته و نامی کجان طبق معمول دفتر مخفی کارخونه پشت دیوار انباری بود به طرفش رفتم و اروم اروم قدرم برداشتم که یهو صدای نامی رو شنیدم
نامی: چه بلایی میخوای سر ا.. ت بیاری
تهیونگ: فقط ادبش میکنم جوری که اینبار اصلا برنگرده
نامی: چی یعنی چی
تهیونگ: یعنی خودم از قصد جیمینو انتخاب کردم تا مخالفت کنه و با ا.. ت نره کار منم
داشتم به حرف هاشون گوش میدادم و اصلا باورم نمیشد یعنی اونا میخواستن اون ا..ت کوچولو رو بکشن که یهو نمیدونم چطوری پام به چی گیر کرد و شپلق با باسن محترم افتادم رو زمین
واییی اه بدبختی شاخ و دم نداره که اخ وایی
تهیونگ با شنیدن صدا زود واکنش نشون داد: کییی اونجاس هااا
و زود خودشو به طرف در رسوند با دیدن من روی زمین با نفوذ نگام کرد تا بفهمه چیکار کردم و مغزمو بخونه اما منم یه خون اشام بودم یه خون اشام معمولی هم نبودم قبلش راه ذهنمو بسته بودم تا اتفاقی افتاد به چوخ نرم
وحالا نقش اصلی به خاطر اینکه کارم زار نشه نق زدم و بلند شدم
جیمین: اه اه تهیونگ چه وعضشه اه ببین چی شد این بی صاحاب چزا اینجوریه اگه ما تحتم میشکست چی
حالا نامی هم از سرو صدای ما بیرون اومد تعجب کردم که چرا نه صداش اومد نه مثل تهیونگ زود بیرون اومد ولی الان کنار تهیونگ بود
نامی مشکوک نگام کردو چشاش و یکم جمع کرد اون واقا پسر باهوشی بود اروم پرسید: چیشده اتفاقی افتاده جمین چرا خاکی شدی
جمین: هیچی افتادم زمین وقتی داشتم میمومدم اینجا افتادم یعنی پام به این لامصب گیر کرد
اینجا صدامو بلند کردم و یکم اعصبانیت قاطیش کردم که نامی گفت
نامجون: خوب حالا بیا داخل
تهیونگ: الان ا.. ت هم میاد زود باش بیا
پایان
ممنون بابات حمایت
و بابت دیر شدن معذرت🥺
۶.۲k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.