پارت ۲۶
#نامجون
از خواب بلند شدم و رفتم اب بخورم،ولی با صحنهای که دیدم از خنده روده بر شدم
کایلا وایساده بود و با حالت خیلی باحالی داشت غذا میخورد،دوتا لپاش باد کرده بود،نزدیک بود قابلمرم بخوره
¤:خخ یواش دختر یواش،مگه میخوان ازت بگیرن
◇:ن.....اخه.......گشنم....
¤:خب خب با دهن پر حرف نزن بدم میاد
دهنش ک خالی شد دوباره زدم زیر خنده
◇:وا..چته..ندیدی ادم غذا بخوره
¤:دیدم ولی ندیدم اینجوری هول بزنه🤣🤣
◇:😅🤣🤣
رفتم و دوتا دستامو رو شونه هاش گذاشتم
¤:خوشحالم ک حالت بهتره،هروقت هر مشکلی داشتی،اون مشکل مشکل ماعم هست
◇:مرسی ک به فکرمین🙂🙃
بغلش کردمو موهاشو ریختم به هم¤:برو کوک منتظرته😉😁
با ارنجش زد ب دستم◇:یعنی چی ما فقط مث دوتا دوست صمیمیم چیزی بینمون نیس
¤:شاید بینتون چیزی نباشه،ولی تو قلب تو ی چیزایی هست،نه؟
سرشو انداخت پایین و خندید¤:دوسش داری؟
◇:خیلی🤭...بنظرت اونم...هیچی ولش کن
¤:من نمیدونم اون حسی داره یا نه ولی مطمعنم تهیونگ و جیمین میدونن
◇:باشه ممنون
رفت تو اتاقشون منم اب خوردم و رفتم خوابیدم
#کایلا
صبح بیدار شدم و دیدم سرم رو شکم کوکیه و پاهام اویزونه از تخت، بلند شدم و روی کوکیو کشیدم و رفتم حموم ۲۰ دقیقه کامل زیر آب نشسته بودم و زانو هامو بغل کرده بودم،دلشوره عجیبی داشتم،واسه اینکه میخواستیم بریم رودخونه خوشخال بودم،ولی هنوز دلم یه خواب ابدی میخواست،خوابی ک بیدار شدنی توش نباشه،بلند شدم و رفتم بیرون تو رختکن لباسمو پوشیدم ی شلوار لی تنگ ک پاچه هاشو تا زده بودم و یه تیشرت گشاد طوسی پوشیدمو رفتم بیرون ،کوکی رو تخت نشسته بود و دستاش تو موهاش بود
◇:کوک...خوبی؟
♡:چی..اهان..اره خوبم...توچی
◇:نمیدونم..اصلا هیچی نمیدونم
♡:باید خوب باشی;-)
◇:سعیمو میکنم
ادامه پارت بعد💫💔
لایک کامنت💫💔
از خواب بلند شدم و رفتم اب بخورم،ولی با صحنهای که دیدم از خنده روده بر شدم
کایلا وایساده بود و با حالت خیلی باحالی داشت غذا میخورد،دوتا لپاش باد کرده بود،نزدیک بود قابلمرم بخوره
¤:خخ یواش دختر یواش،مگه میخوان ازت بگیرن
◇:ن.....اخه.......گشنم....
¤:خب خب با دهن پر حرف نزن بدم میاد
دهنش ک خالی شد دوباره زدم زیر خنده
◇:وا..چته..ندیدی ادم غذا بخوره
¤:دیدم ولی ندیدم اینجوری هول بزنه🤣🤣
◇:😅🤣🤣
رفتم و دوتا دستامو رو شونه هاش گذاشتم
¤:خوشحالم ک حالت بهتره،هروقت هر مشکلی داشتی،اون مشکل مشکل ماعم هست
◇:مرسی ک به فکرمین🙂🙃
بغلش کردمو موهاشو ریختم به هم¤:برو کوک منتظرته😉😁
با ارنجش زد ب دستم◇:یعنی چی ما فقط مث دوتا دوست صمیمیم چیزی بینمون نیس
¤:شاید بینتون چیزی نباشه،ولی تو قلب تو ی چیزایی هست،نه؟
سرشو انداخت پایین و خندید¤:دوسش داری؟
◇:خیلی🤭...بنظرت اونم...هیچی ولش کن
¤:من نمیدونم اون حسی داره یا نه ولی مطمعنم تهیونگ و جیمین میدونن
◇:باشه ممنون
رفت تو اتاقشون منم اب خوردم و رفتم خوابیدم
#کایلا
صبح بیدار شدم و دیدم سرم رو شکم کوکیه و پاهام اویزونه از تخت، بلند شدم و روی کوکیو کشیدم و رفتم حموم ۲۰ دقیقه کامل زیر آب نشسته بودم و زانو هامو بغل کرده بودم،دلشوره عجیبی داشتم،واسه اینکه میخواستیم بریم رودخونه خوشخال بودم،ولی هنوز دلم یه خواب ابدی میخواست،خوابی ک بیدار شدنی توش نباشه،بلند شدم و رفتم بیرون تو رختکن لباسمو پوشیدم ی شلوار لی تنگ ک پاچه هاشو تا زده بودم و یه تیشرت گشاد طوسی پوشیدمو رفتم بیرون ،کوکی رو تخت نشسته بود و دستاش تو موهاش بود
◇:کوک...خوبی؟
♡:چی..اهان..اره خوبم...توچی
◇:نمیدونم..اصلا هیچی نمیدونم
♡:باید خوب باشی;-)
◇:سعیمو میکنم
ادامه پارت بعد💫💔
لایک کامنت💫💔
۱۱.۷k
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.