ادامه داستان

ادامه داستان

p۳۳

فیلیکس: بچه ها یک خبر مهم دارم

یونا: چه خبری

فیلیکس: رزی دوست دختر منه

یونا: چی واقعا

کوک: خب خوبه حداقل یونا مال منه تنها هست

یونا: همیشه بودم

( کوک محکم یونا رو میبوسه )

نامجون: نکنین اینجا سینگل نشسته

هیونجین: حسودیم شد

۱ سال بعد

کوک: یونا

یونا: بله

کوک: امروز میخوای کجا بری

یونا: میخوام برم خرید چطور

کوک: همینجوری پرسیدم

۱ ساعت بعد
( یونا رفت خرید )

کوک: بچه ها شمع ها رو اونجا بزارین هانا گلو بیشتر کن

هانا: باشه بابا

۴ ساعت بعد
( یونا اومد وقتی اومد دید همه جا تاریکه )

یونا: چرا اینجا انقدر تاریکه

همه: سوپرایز

یونا: چی شده

( کوک جلوی یونا زانو زد )

کوک: عزیزم بهترین اتفاق زندگیم با من ازدواج میکنی

( یونا رفت عقب )

کوک: چی شد

( یونا دوید و محکم کوک رو بغل کرد )

یونا: باهات ازدواج میکنم

اگه کامنت بزارین احتمال اینکه پارت بعد رو بزارم بیشتر میشه ❤

لطفا حمایت کنید 💜🤍❤
دیدگاه ها (۱۹)

ادامه داستان p34۱ ماه بعد ( عروسی یونا و کوک ) کوک ویو باور...

خب دلبرا فیک مافیا و خوشگل من رو امروز میزارم چون سرم شلوغ ب...

آدم داستان p32روز بعد کوک: دلم برات تنگ میشه یونا: منم همینط...

ادامه داستان p3۰کوک: کجا رفت اه چقدر کیوته ۱ ساعت بعد داخل ا...

پلیس. ابلیس. part ¹⁹هانا : اوکی بابا بریم با این دو...

پلیس. ابلیس. part ¹⁸ا.ت و هانا شروع میکنم به حرف...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت⁴⁰ لباسم رو پوشیدم موهام رو حالت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط