♡My charming boss♡

که یهو دیدم نینا دستمو گرفت و بردم پشت مدرسه

ات: هیی نینا من دیرمه

نینا: که با تهیونگ رل زدی

ات: امممم خب ببین چیزه

نینا: بله بله و دیگه خونه نیومدی لابد رفتی خونه ی تهیونگگ

ات: هه 😅 اره

نینا: اتتتتتتتتتتتتتتتتتت (میفته دنبال ات)

ات:(درحال دویدن و جیغ زدن)



(ات میرسه سرکارش و نینا همچنان دنبال ات میدوعه
ات سریع میدوعه تو اسانسور و نینا هم میاد تو اسانسور)

نینا: گیر افتادی(نفس نفس)

ات: نینا نینا صبر کن بزار برات توضیح میدم

نینا:( میره سمت ات و شروع میکنه به کتک زدن)

ات: اخ ای تههههه

نینا: ببر صداتو اشغاللللل

ات: در اسانسور باز میشه و ات میره بیرون

نینا:اه وایساا(میره دنبالش)

(ات در اتاق ته رو باز میکنه و بدو میره بغل ته نینا هم میره تو اتاق ولی پاش گیر میکنه به پای رفیق ته و میفته رو رفیق ته)

ته: کوککک
ات: نینااا
















ادامه دارد
دیدگاه ها (۲)

♡My charming boss♡

ات: وایسا بینم تو راه ته: ارهات: مگه الان میریمته: نه😂ات: یع...

𝒮𝓊ℓ𝓉𝒶𝓃 𝒯𝒶𝓉ℓℴ𝓊

♡My charming boss♡

P17 همه داشتن یکی یکی برای صبحونه به رستوران هتل میرفتن لاب...

رمان j_k

رمان (عمارت ارباب )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط