چند پارتی جیمین
چند پارتی جیمین
وقتی دوست پسرته و میخواد بیاد خواستگاریت ولی تو هر بار که حرفشو وسط میاری بحثو عوض میکنی....اما(علامت ا.ت- علامت جیمین+)
پارت۳
ویو ا.ت
کنارش دوباره نشستم که دستشو رو شونه هام انداخت و تلویزیون و روشن کرد و مشغول غذا خوردن شدیم....چند مینی گذشت که یهو جیمین سکوت و شکست و گفت
+ بیب(جدی)
- بعلهه(کیوت)(چون غذا خوشمزه بود ذوق زده بودم و واکنشاتم دست خودم نبودو بدون اینه نگاش کنم جواب دادم)
+(تلویزیون و خاموش کردم و ظرفه غذاهامونو که فقط کمی غذا توشون بود رو ازمون دور کردم و یکم رو میز هولشون دادم سمت روبه رو مون که با تعجب نگام کرد...با جدیت نگاش کردم)
- چیزی شده موچی؟!(تعجب)
+ نمیخوای بپرسی چرا گفتم کارم مهمه؟!(جدی ومظلوم)
- ببخشید عزیزم از بس گشنم بود یادم رف...خب من سرتا پا گوشم بگو موچیه من(لبخند)(بعد حرفم غذامو گرفتم بغلم و بهش نگا میکردم و میخوردم که خندید و سریع جاشو به بخندش داد)
+ (لبخندی زدمو گفتم) ا.ت ما الان دوساله باهمیم و من برا اینکه بهت عشقه خالصانه ی خودمو بهت نشون بدم حتی بهت د/ست نزدم و باهات را//بطه نداشتم..(نفسه عمیقی کشیدم)....بظرم به اندازه کافی.......(تو حرفم پرید و گف)
- جیمینا من ...من بهت حق میدم دیگه نخوای باهم باشیم..(بغض)
+ (موقعه ی حرف زدن اصلا نگاش نمیکردم اما با حرفش وقتی سرمو بالا اوردم دیدم بغض کرده..سریع روپ//اهام نشوندمش و بغلش کردو موهاشو نوازش کردم و گفتم)نه نه نه نه بیبی من عاشقتم! این حرف و نزن! تو که میدونی من دیوونتم نه؟!من فقط ....فقط ولش کن برا (که گوشیش زنگ خورد)
ـ(اشکامو پاک کردم و بلند شدم و گوشیمو جواب دادم...مامانم بود)(علامت مامانه ا.ت =)
- اوماا سلام(خوشحال)
= سلام دخترم ...میگم ا.ت میدونم الان پیشه جیمینی ولی فردا داییت از ججو میاد من به کمکت نیاز دارم باید خونه رو مرتب کنم
- باشه اوما الان میام بای
=به جیمین سلام برسون خدافظ عزیزم
- حتما(گوشی و قطع کردم و سمت جیمین برگشتم) جیمینا بیا یه وقت دیگه حرف بزنیم من داییم قراره از ججو بیاد باید برم کمکه اومام ..راستی بهت سلام رسوند(لبخند)
+باشه عزیزم.... خب میتونی شب برا شام بیای رستورانم؟برا موچیت وقت داری؟!(لبخند)
- حتما ...ساعت۷ میام عزیزم....(کوتاه بو/سیدمشو خودش رسوندم خونه چون گف خودشم کار داره و رف....
حمایتتت لاوممم
وقتی دوست پسرته و میخواد بیاد خواستگاریت ولی تو هر بار که حرفشو وسط میاری بحثو عوض میکنی....اما(علامت ا.ت- علامت جیمین+)
پارت۳
ویو ا.ت
کنارش دوباره نشستم که دستشو رو شونه هام انداخت و تلویزیون و روشن کرد و مشغول غذا خوردن شدیم....چند مینی گذشت که یهو جیمین سکوت و شکست و گفت
+ بیب(جدی)
- بعلهه(کیوت)(چون غذا خوشمزه بود ذوق زده بودم و واکنشاتم دست خودم نبودو بدون اینه نگاش کنم جواب دادم)
+(تلویزیون و خاموش کردم و ظرفه غذاهامونو که فقط کمی غذا توشون بود رو ازمون دور کردم و یکم رو میز هولشون دادم سمت روبه رو مون که با تعجب نگام کرد...با جدیت نگاش کردم)
- چیزی شده موچی؟!(تعجب)
+ نمیخوای بپرسی چرا گفتم کارم مهمه؟!(جدی ومظلوم)
- ببخشید عزیزم از بس گشنم بود یادم رف...خب من سرتا پا گوشم بگو موچیه من(لبخند)(بعد حرفم غذامو گرفتم بغلم و بهش نگا میکردم و میخوردم که خندید و سریع جاشو به بخندش داد)
+ (لبخندی زدمو گفتم) ا.ت ما الان دوساله باهمیم و من برا اینکه بهت عشقه خالصانه ی خودمو بهت نشون بدم حتی بهت د/ست نزدم و باهات را//بطه نداشتم..(نفسه عمیقی کشیدم)....بظرم به اندازه کافی.......(تو حرفم پرید و گف)
- جیمینا من ...من بهت حق میدم دیگه نخوای باهم باشیم..(بغض)
+ (موقعه ی حرف زدن اصلا نگاش نمیکردم اما با حرفش وقتی سرمو بالا اوردم دیدم بغض کرده..سریع روپ//اهام نشوندمش و بغلش کردو موهاشو نوازش کردم و گفتم)نه نه نه نه بیبی من عاشقتم! این حرف و نزن! تو که میدونی من دیوونتم نه؟!من فقط ....فقط ولش کن برا (که گوشیش زنگ خورد)
ـ(اشکامو پاک کردم و بلند شدم و گوشیمو جواب دادم...مامانم بود)(علامت مامانه ا.ت =)
- اوماا سلام(خوشحال)
= سلام دخترم ...میگم ا.ت میدونم الان پیشه جیمینی ولی فردا داییت از ججو میاد من به کمکت نیاز دارم باید خونه رو مرتب کنم
- باشه اوما الان میام بای
=به جیمین سلام برسون خدافظ عزیزم
- حتما(گوشی و قطع کردم و سمت جیمین برگشتم) جیمینا بیا یه وقت دیگه حرف بزنیم من داییم قراره از ججو بیاد باید برم کمکه اومام ..راستی بهت سلام رسوند(لبخند)
+باشه عزیزم.... خب میتونی شب برا شام بیای رستورانم؟برا موچیت وقت داری؟!(لبخند)
- حتما ...ساعت۷ میام عزیزم....(کوتاه بو/سیدمشو خودش رسوندم خونه چون گف خودشم کار داره و رف....
حمایتتت لاوممم
- ۲.۰k
- ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط