پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۳
اسلاید اول لباس ا،ت برای خونه میا و جیمین
اسلاید دو لباس کوک‌ برای خونه میا و جیمین
ا،ت ویو
همچی خریدیم و سریع رفتیم سمت خونه ی میا اینا
تو راه بودم و بهش زنگ زدم
مکالمشون
ا،ت : سلام میا جونم کجایی ؟ جیمین کجاس؟
میا : سلام زشته خونم جیمینم خونس
ا،ت : باشه ما تو راهیم داریم میایم خونتون ، غذا و خوراکی خریدیم خودتونو به زحمت ندین ، یه دورهمی ساده بگیریم
میا : عالیه زشته خانم منتظریم ، یونا هم منتظرع
ا،ت : باشه خاله فدات شدع
پایان مکالمه
کوک : شمادهمیشه اینجوری بهم‌ فوش میدین ؟
ا،ت : ارع ، فوق نشونه ی ابارز علاقه و راحتی با رفیقته
کوک : چه جالب
کوک : خب رسیدیم
از ماشین پیاده شدم ، کوک هم وسایلارو گرفت
در : دینگ دینگ
میا درو باز کرد و باهم سلام و احوال پرسی کردیم
میا : بیاین تو خوش اومدین
کوک و ا،ت : ممنون
و رفتیم نشستیم
جیمین و کوک رفتن تو آشپزخونه و خوراکی هارو آوردن و گذاشتن روی میز
میا : فیلم ببینیم ؟
ا،ت : موافقم
کوک : چه ژانری ؟
میا : ترسناک
جیمین : عشقم برای یونا ضرر دارع
ا،ت : راس میگه میا جونممممم
میا : ایش باشه ، جیمین شی ؟
جیمین : جونم ؟
میا : ببین چه بلایی سرم آوردی ؟
جیمین : عشقم الان جاشه ؟
من و‌کوک خندمون گرفت که میا گفت
میا : باشه حالا .... پس چه ژانری ببینیم ؟
ا،ت : عاشقانه چطورع؟
کوک : بد نیس
حیمین : پس همینو بزاریم
میا : آرععععععععع
یه فیلم گذاشتیم و شروع کردیم به دیدنش
بعد از ۲ ساعت فیلم تموم شد و رفتیم ناهار خوردیم
سرمیز ناهار بودیم که مامانم زنگ زد
مکالمشون
ا،ت : سلام ، بله ؟
م،ت : دخترم میدونم با جونگکوکی ، امشب خانواده ی جئون رو دعوت کردیم دروهم باشیم و بخاطر ازدواجتون جشن بگیریم‌ ، منتظرتونم ساعت ۷
ا،ت : باشه ممنون
پایان مکالمه
گوشی رو قطع کردم که کوک گفت
کوک : کی بود ؟
ا،ت : مامانم بود الان ساعت ۳ عه ۷ دعوتمون کردن خونه
کوک : باشه غذاتو بخور بیب
میا و جیمین : ایش چندشا
ا،ت : خودتون ازین کارا نمیکنین ؟
میا : چرا ولی خب ...
متعب نگاش کردم و گفتم
ا،ت : مهم نیس میا زشته غذاتو بخور
جیمین : عه ا،ت به عشقم اینجوری نگو دیگه
ا،ت : عا بفرما
کوک خندید و گفت‌
کوک : چه زود مدرک در آوردی
ا،ت : ما اینیم دیگه
چشمکی زدم و ادامه ی غذامونو خوردیم
بعد از غذا ساعت رو دیدم ۴ عصر بود
میا : خب چیکار کنیم دیگه ؟
ا،ت : نمیدونم
کوک : بیاین بریم حیاط حرف بزنیم
جیمین : موافقم
یسری وسایل آماده کردیم و رفتیم تو حیاط نشستیم و حرف زدیم
۱ ساعت بعد
یک ساعت گذشت و الان ساعت تقریبا ۵ بود و باید دیگه میرفتیم
کوک : عشقم بیا بریم دیر میشه
ا،ت : باشه
و رفتیم و سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه ......



به خاطر کامنت یکیتون که گفت پارت بعدو بزارم عین خر ذوق کردم و دو تا پارت گذاشتم
بچها واقعا با کامنتا و لایکاتون بهم انرژی میدین ممنون
دیدگاه ها (۲۶)

پارت ۸۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۵ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

ارمی تا میتونی اصکی برو و هشتگ های بی تی اس رو توی هر شبکه ا...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۵ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط