شکلات تخته ای
شکلات تخته ای
پارت ۲۰
دفتر و باز کردم و شروع به خوندن کردم
امروز بازم از اون مردک کتک خوردم اما گریه نکردم بسه هرچقدر گریه کردم الان دیگه باید بساط انتقام و بچینم تا بتونم آروم بگیرم
اون باعث مرگ مامانمه اون با کصافت کاریاش مامانم و سکته داد و الان من و میخواد نابود کنه .
[صفحه بعد]
امروز تولد ۱۰ سالگیم بود و من تمام روز توی خیابونا کار میکردم و گل میفروختم اما این مهم نیس مهم اینه من یکی و بوسیدم
خیلی پسر جذابی بود و خب من چیزی برام مهم نبود پس یه کام از لباش گرفتم و اونم رفت تو شوک و خب فک کنم تو بلوغ بود چون زده بود بالا اما چیزی که من خیلی براش خوشحال بودم این بود که اون کره ای بود هم قیافش شبیه اونا بود هم حرف زدنش اره دیگه خیلی جذاب بود.
[صفحه بعد]
چند شب پیش چند نفر ریختن داخل خونه و بابام و بردن و خب من کاملا عادی درحال آدامس جویدن باهاش بای بای کردم والا خیلی نقش موثری تو زندگیم داشت که براش گریه کنم؟ والا
الان من تنها توی خونه کوچیکمون که از قضا قفلشم خرابه موندم البته تا چند دقیقه دیگه آناهید میاد پیشم که تنها نباشم و هم اینکه درباره اینکه چطور با دوس پسرش کات کرده زر بزنیم . برخلاف من که از پسرا دوری میکردم اناهید دوست پسرای رنگارنگی داشت
فک نکنین زندگیه اون از من بهتر بود ها نوچ اونم باباش معتاد بود و پولای اناهید و برمیداشت و قمار میکرد یا هم مواد میخرید مامانشم که یه هرزه به تمام معنا حتی با بابای منم خوابیده بود.
[صفحه بعد]
الان یک سال از اون خاطره میگزره و خیلی چیزا عوض شده
من و اناشید تو خونه بودیم که در باز شد و بابا پرت شد تو بعد اون یه پسر که شبیه کره ای ها بود اومد داخل و شروع کرد به صحبت کردن بعد هر وقفی که میکرد اون یکی مرده حرفاش و به فارسی ترجمه میکرد
پسره: من بهت گفتم که به پر و پام نپیچ هی تو گوش ندادی حالا چوبشم بخور
بابا: من نمیدونستم تو مافیایی و قاچاق اسلحه میکنی وگرنه نزدیکت نمیشدم بیا و از جون من بگذر من بمیرم دخترم تنها میشه دیگه کسی و نداره نوازشش کنه افسرده میشه
با شنیدن کلمه نوازش نتونستم جلو زبونم و بگیرم و گفتم
ا.ت : زارتتت بیا برو کوچه پشتی بابا مرتیکه من از خدامه تو بمیری تا ریخت نحست و نبینم
اناشید که همون لحظه پاره شد از خنده و با دستش حرفم و لایک میکرد
همون لحظه انگار مترجم برا پسره ترجمه کرد حرفام و که اون نیشخندی زد و به افرادش علامت داد تا بیان و من و ببرن
بعد اون ازم تست و آزمون گرفتن و تونستم هکر بشم بعد اون با کلی خواهش و پاچه خواری اناهید ام اومد پیشم و باهم اومدیم کره و خب ظاهرا پدر جونگ کوک از من خوشش اومد که من و به عنوان دخترش پذیرفت
پارت ۲۰
دفتر و باز کردم و شروع به خوندن کردم
امروز بازم از اون مردک کتک خوردم اما گریه نکردم بسه هرچقدر گریه کردم الان دیگه باید بساط انتقام و بچینم تا بتونم آروم بگیرم
اون باعث مرگ مامانمه اون با کصافت کاریاش مامانم و سکته داد و الان من و میخواد نابود کنه .
[صفحه بعد]
امروز تولد ۱۰ سالگیم بود و من تمام روز توی خیابونا کار میکردم و گل میفروختم اما این مهم نیس مهم اینه من یکی و بوسیدم
خیلی پسر جذابی بود و خب من چیزی برام مهم نبود پس یه کام از لباش گرفتم و اونم رفت تو شوک و خب فک کنم تو بلوغ بود چون زده بود بالا اما چیزی که من خیلی براش خوشحال بودم این بود که اون کره ای بود هم قیافش شبیه اونا بود هم حرف زدنش اره دیگه خیلی جذاب بود.
[صفحه بعد]
چند شب پیش چند نفر ریختن داخل خونه و بابام و بردن و خب من کاملا عادی درحال آدامس جویدن باهاش بای بای کردم والا خیلی نقش موثری تو زندگیم داشت که براش گریه کنم؟ والا
الان من تنها توی خونه کوچیکمون که از قضا قفلشم خرابه موندم البته تا چند دقیقه دیگه آناهید میاد پیشم که تنها نباشم و هم اینکه درباره اینکه چطور با دوس پسرش کات کرده زر بزنیم . برخلاف من که از پسرا دوری میکردم اناهید دوست پسرای رنگارنگی داشت
فک نکنین زندگیه اون از من بهتر بود ها نوچ اونم باباش معتاد بود و پولای اناهید و برمیداشت و قمار میکرد یا هم مواد میخرید مامانشم که یه هرزه به تمام معنا حتی با بابای منم خوابیده بود.
[صفحه بعد]
الان یک سال از اون خاطره میگزره و خیلی چیزا عوض شده
من و اناشید تو خونه بودیم که در باز شد و بابا پرت شد تو بعد اون یه پسر که شبیه کره ای ها بود اومد داخل و شروع کرد به صحبت کردن بعد هر وقفی که میکرد اون یکی مرده حرفاش و به فارسی ترجمه میکرد
پسره: من بهت گفتم که به پر و پام نپیچ هی تو گوش ندادی حالا چوبشم بخور
بابا: من نمیدونستم تو مافیایی و قاچاق اسلحه میکنی وگرنه نزدیکت نمیشدم بیا و از جون من بگذر من بمیرم دخترم تنها میشه دیگه کسی و نداره نوازشش کنه افسرده میشه
با شنیدن کلمه نوازش نتونستم جلو زبونم و بگیرم و گفتم
ا.ت : زارتتت بیا برو کوچه پشتی بابا مرتیکه من از خدامه تو بمیری تا ریخت نحست و نبینم
اناشید که همون لحظه پاره شد از خنده و با دستش حرفم و لایک میکرد
همون لحظه انگار مترجم برا پسره ترجمه کرد حرفام و که اون نیشخندی زد و به افرادش علامت داد تا بیان و من و ببرن
بعد اون ازم تست و آزمون گرفتن و تونستم هکر بشم بعد اون با کلی خواهش و پاچه خواری اناهید ام اومد پیشم و باهم اومدیم کره و خب ظاهرا پدر جونگ کوک از من خوشش اومد که من و به عنوان دخترش پذیرفت
۴.۷k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.