🖤🚶🏻♀️
🖤🚶🏻♀️
تکلیفمان معلوم است؛
هیچ اختیاری این وسط نیست...
تو باید تا آخر دستانت بند باشد به نوازش دستان من و تا ابد توی قهوه ای چشمانت غرق شوم...
تو باید عادت بدهی خودت را به نوازش تار های پریشان من و من باید به شعر گفتن از آن چال لپ سمت چپت عادت کنم...
من به غر غر های زیر لب تو بعد از دعوا و تو به قربان صدقه های من برای آن ابروهای درهمت باید عادت کنی... هیچ اختیاری این وسط نیست؛
من و تو محکومیم به همدیگر...
به هم قدم شدن باهم و تجربه کردن همه چیز کنار هم...
ما به جرمِ عشق محکومیم به همدیگر...
#فاطمه_جوادی
تکلیفمان معلوم است؛
هیچ اختیاری این وسط نیست...
تو باید تا آخر دستانت بند باشد به نوازش دستان من و تا ابد توی قهوه ای چشمانت غرق شوم...
تو باید عادت بدهی خودت را به نوازش تار های پریشان من و من باید به شعر گفتن از آن چال لپ سمت چپت عادت کنم...
من به غر غر های زیر لب تو بعد از دعوا و تو به قربان صدقه های من برای آن ابروهای درهمت باید عادت کنی... هیچ اختیاری این وسط نیست؛
من و تو محکومیم به همدیگر...
به هم قدم شدن باهم و تجربه کردن همه چیز کنار هم...
ما به جرمِ عشق محکومیم به همدیگر...
#فاطمه_جوادی
۳.۸k
۲۵ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.