● 𝐑𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐨𝐨𝐧🌑✨🌲
*● 𝐑𝐞𝐚𝐥 𝐌𝐨𝐨𝐧🌑✨🌲
#part9_End.Part
_چی!؟..چه دلیلی!؟
+من تورو بخاطر خودت آوردم اینجا..
_یعنی چی!؟
+...اولین روزی که دیدمت رو یادته؟
_...آره داشتی با جیمین دعوا میکردی..
+اون روز وقتی دیدمت،بهت حسودیم شد چون...چون من برادرش بودم ولی تو فقط دوستش بودی...اون به تو بیشتر اهمیت میداد تا من که بردار کوچیکترش بودم!
_اونوقت تو میدونی اون چرا مرد!؟...بخاطر اینکه یورا میخواست تورو برای خودش کنه و بعدش از ثروت و قدرتت استفاده کنه!!...
جیمین بخاطر محافظت از تو مرد!!..
+چرند نگو جونگکوک.یورا حتی یه بارم منو ندیده بود!(خندید)
_مطمئنی!؟؟
+....نه../سرمو انداختم پایین
+من اولین روزی که دیدمت،همیشه دلم میخواست یه دوستی مثل تو داشته باشم...
یکیکه بهم اهمیت بده...
یکی که واقعا حواسش بهم باشه......
و من میخوام تو اون فرد باشی!
_...با تمام بلاهایی که سرم اوردی؟
+خب.من...من نیاز به یه بهونه ای داشتم...
_بنظرت کسیو که دوستش داری،باید با دعوا و خشنی گروگانش بگیری و بهش آسیب بزنی!؟؟
+من معذرت میخوام!..بخاطر تمام کارایی که کردم،بخاطر تمام آسیبهایی که بخاطر من بهت رسیده،معذرت میخوام...
_...منم اولین روزی که دیدمت،بنظرم پسر جذاب و باحالی بنظر میرسیدی...و حالا که فکر میکنم واقعا اینطوریی اما...چرا تو کار مافیایی؟:)
+چون میخواستم تورو پیدا کنم!:)
_از راه اشتباه؟..
+جونگکوکا...من بخاطر تو از این کار میام بیرون اما...جواب تو چیه؟..
_لبخندی زدم بهش/همینجا پیشت میمونم:))
+دستمو دور گردنش انداختم و به چشماش نگاه کردم.../جونگکوکا...تو خونه ی منی:))
_واقعا!؟...پس فکرکنم توهم دنیای منی:))
.................................
ماه امشب میدرخشید...اما یه چیز درخشان تری کنار من بود...
ماهواقعی!:)...
درسته جونگکوک ماه واقعی من بود:))
ᎿᎻᎬ ᎬᏁᎠ! :)
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
#Real_Moon
#part9_End.Part
_چی!؟..چه دلیلی!؟
+من تورو بخاطر خودت آوردم اینجا..
_یعنی چی!؟
+...اولین روزی که دیدمت رو یادته؟
_...آره داشتی با جیمین دعوا میکردی..
+اون روز وقتی دیدمت،بهت حسودیم شد چون...چون من برادرش بودم ولی تو فقط دوستش بودی...اون به تو بیشتر اهمیت میداد تا من که بردار کوچیکترش بودم!
_اونوقت تو میدونی اون چرا مرد!؟...بخاطر اینکه یورا میخواست تورو برای خودش کنه و بعدش از ثروت و قدرتت استفاده کنه!!...
جیمین بخاطر محافظت از تو مرد!!..
+چرند نگو جونگکوک.یورا حتی یه بارم منو ندیده بود!(خندید)
_مطمئنی!؟؟
+....نه../سرمو انداختم پایین
+من اولین روزی که دیدمت،همیشه دلم میخواست یه دوستی مثل تو داشته باشم...
یکیکه بهم اهمیت بده...
یکی که واقعا حواسش بهم باشه......
و من میخوام تو اون فرد باشی!
_...با تمام بلاهایی که سرم اوردی؟
+خب.من...من نیاز به یه بهونه ای داشتم...
_بنظرت کسیو که دوستش داری،باید با دعوا و خشنی گروگانش بگیری و بهش آسیب بزنی!؟؟
+من معذرت میخوام!..بخاطر تمام کارایی که کردم،بخاطر تمام آسیبهایی که بخاطر من بهت رسیده،معذرت میخوام...
_...منم اولین روزی که دیدمت،بنظرم پسر جذاب و باحالی بنظر میرسیدی...و حالا که فکر میکنم واقعا اینطوریی اما...چرا تو کار مافیایی؟:)
+چون میخواستم تورو پیدا کنم!:)
_از راه اشتباه؟..
+جونگکوکا...من بخاطر تو از این کار میام بیرون اما...جواب تو چیه؟..
_لبخندی زدم بهش/همینجا پیشت میمونم:))
+دستمو دور گردنش انداختم و به چشماش نگاه کردم.../جونگکوکا...تو خونه ی منی:))
_واقعا!؟...پس فکرکنم توهم دنیای منی:))
.................................
ماه امشب میدرخشید...اما یه چیز درخشان تری کنار من بود...
ماهواقعی!:)...
درسته جونگکوک ماه واقعی من بود:))
ᎿᎻᎬ ᎬᏁᎠ! :)
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
#Real_Moon
۳.۰k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.