دل نوشته مادر شهید دهقان امیری
#دل_نوشته_مادر_شهید_دهقان_امیری
روزی که کودک متولد میشود،مادر هزار امید می بندد به او وبه آینده اش.هر روز آرزوها یی که برای خود در سر پرورانده و به آن ها نرسیده را در او تجسم میکند.در هر مرحله از قد کشیدنش لذتی را می چشد، آمیخته به رنج.همیشه چنین بوده و هست.زمانی همین مادر دلبسته، چشم از قامت پسرش برگرفت و با سلام وصلوات روانه ی میدان نبرد کرد،جایی که هر لحظه اش بوی انتظار می داد و جدایی.
مادر چشم بست بر آرزوهای خود،تا روزی بر قامت رعنای فرزند شرم نکند که دل بستگی اش او را پایبند زمین کرده است،چشم بست و اشک هایش را به دعای شبانه روزی پیوند زد. اما گاه انتظار به فراق گره می خورد وباز مادر بود و شکوه های پنهانی و درد های ناگفته.
روزی که کودک متولد میشود،مادر هزار امید می بندد به او وبه آینده اش.هر روز آرزوها یی که برای خود در سر پرورانده و به آن ها نرسیده را در او تجسم میکند.در هر مرحله از قد کشیدنش لذتی را می چشد، آمیخته به رنج.همیشه چنین بوده و هست.زمانی همین مادر دلبسته، چشم از قامت پسرش برگرفت و با سلام وصلوات روانه ی میدان نبرد کرد،جایی که هر لحظه اش بوی انتظار می داد و جدایی.
مادر چشم بست بر آرزوهای خود،تا روزی بر قامت رعنای فرزند شرم نکند که دل بستگی اش او را پایبند زمین کرده است،چشم بست و اشک هایش را به دعای شبانه روزی پیوند زد. اما گاه انتظار به فراق گره می خورد وباز مادر بود و شکوه های پنهانی و درد های ناگفته.
۱.۷k
۱۹ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.