دلنوشتهمادرشهیددهقانامیری

#دل_نوشته_مادر_شهید_دهقان_امیری
روزی که کودک متولد میشود،مادر هزار امید می بندد به او وبه آینده اش.هر روز آرزوها یی که برای خود در سر پرورانده و به آن ها نرسیده را در او تجسم میکند.در هر مرحله از قد کشیدنش لذتی را می چشد، آمیخته به رنج.همیشه چنین بوده و هست.زمانی همین مادر دلبسته، چشم از قامت پسرش برگرفت و با سلام وصلوات روانه ی میدان نبرد کرد،جایی که هر لحظه اش بوی انتظار می داد و جدایی.
مادر چشم بست بر آرزوهای خود،تا روزی بر قامت رعنای فرزند شرم نکند که دل بستگی اش او را پایبند زمین کرده است،چشم بست و اشک هایش را به دعای شبانه روزی پیوند زد. اما گاه انتظار به فراق گره می خورد وباز مادر بود و شکوه های پنهانی و درد های ناگفته.
دیدگاه ها (۴)

{هو الرحیم...} .باهر قدمی که برداشتم، تو را تصور کردم. محمدر...

«حقیقتاً هـم شـهدای شـما، هـم خانواده‌هـا، پـدران، مـادران و...

#شهید_محمدرضا_دهقان_امیریدر میان مؤمنان مردانی هستند که بر س...

این عکس رو خودش انتخاب کرد، روز آخری که تهران بود این عکس رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط