هو الرحیم

{هو الرحیم...} .
باهر قدمی که برداشتم، تو را تصور کردم. محمدرضایی را که در آستانه پرواز، آخرین لحظات حضور در دنیا را می گذراند، با لباس نظامی به پاسداری از حریم اهل بیت پرداخت و مردانه پای عهدش جان سپرد.
.
امان از شام فتنه خیز و پردرد... امان از شهری که عمه سادات در آن قامت خم کرد و مو سپید... هنوز هم این شهر آسمان غمگینی دارد
.
بی صبرانه انتظار دیدن حرم عمه سادات را داشتم که با دیدن تابلوی راهنمای شهر حلب نفسم حبس شد... شهری که قربانگاه برادرم شد، کربلای تازه جوان خانواده... .
دلم پر زد برای دیدن معراج گاهت، هربار با دیدن این تابلو در عطش خود سوختم و از خاکستر خود دوباره قد راست کردم... دوست داشتم خواهرانه به تماشای محل پروازت بنشینم، خاک زیر پای عمه سادات را توتیای چشمم کنم آنگاه که به استقبال برادرم آمدند و خاک کربلای محمدرضا را...
.
حالا می فهمم چرا هرکه غربت حرم آل الله در شام را دیده، نتوانسته مثل خیلی ها بی تفاوت زندگی کند. من هم مثل تو، آرزو کردم که در جوار عمه سادات بمانم اما چه کنم که تفاوت من با تو، تفاوت زمین است با آسمان. .
نمی دانم دست در شبکه های ضریح بانوی صبر چه زمزمه کردی که چهل روز بعد، خریدارت شدند..
_____________________________________
هرکسی روزی خود را به طریقی گیرد// روزی ما در ید ام المصائب زینب است..#شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#شام_بلا
دیدگاه ها (۱)

«حقیقتاً هـم شـهدای شـما، هـم خانواده‌هـا، پـدران، مـادران و...

بسم رب الشهداء?روایت خواهر شهید محمدرضا دهقان?با هم رفته بود...

#دل_نوشته_مادر_شهید_دهقان_امیریروزی که کودک متولد میشود،مادر...

#شهید_محمدرضا_دهقان_امیریدر میان مؤمنان مردانی هستند که بر س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط