part
part 6
واییی دیشب حالم خوش نبود و نمیدونستم چیکار با خونم کردم
همه ی لباس هام پخش بود
ا/ت ببخشید دیگه صب زود رفتم سرکار وقت نشد درست کنم اینارو
کوکی:اشکال ندارع
ا/ت با عجله رفت تو یه چیزای رو جمع کرد و ..
ا/ت بیا تو
کوکی:ممنون
ا/ت وی میخوری
کوکی:هرچی باشه
ا/ت سلیقت با اب پرتقال چطوره
کوکی:اوکیه
ا/ت راستش من همیشه شیر موز میخورم واسه همین همیشه اب پرتقال هام میمونه
کوکی:راستش منم خیلی شیر موز دوست دارم
ا/ت جدی خب صبر کن برم برات بیارم
کوکی:اااا نههههه ممنون ....
ا/ت ای بابا چرا تعارف میکنی
صدای زنگ در
کوکی:منتظر کسی بودی
ا/ت نه برم ببینم کیه و
دوست پسر سابقم (ووکی) صدای زنگ پشت سر هم
نمیدونستم باید چیکار کنم اگه ووکی الان کوک رو میدید بد فکر میکرد و از یه طرف هم ابروم پیش کوک میرفت و نمی دونستم باید چیکار کنم رفتم پاین و
ا/ت اینجا چیکار میکنی چه خبره
ووکی:ماشین کیه
ا/ت به تو چه ربطی داره تو حالت خوب نیست
ووکی دستم رو گرفت و محکم جوری که از درد جیغ زدم
کوکی از پله ها با سرعت اومد پایین و ووکی رو هل داد
کوکی:هی ا/ت حالت خوبه چیزی شده
منم که از اینکه نمیدونستم چی بگم سکوت کردم
ووکی :اها واسه همین مرتیکه ی اشغال بود که گفتی دیگه بهت زنگ نزنم
ا/ت یه جیغ بلندی کشید و
ا/ت خفه شود دهنت رو ببند فکر کردی توی فرودگاه ندیدمت عوضی
تو بهم خیانت کردی دیگه چی میخوای به تو ربطی نداره این کیه و ماشین کیه و با کی هستم به تو هیچ ربطی نداره (با صدای بلند و گریه )
کوکی:تو حالت خوبه
ا/ت چه فرقی میکنه هااا خوب باشم میگم خوبم حالم خراب باشه باز میگم خوبم واسه شما ها چه فرقی داره که من چه احساسی دارم از همتون بدم میاد (با گریه )
ووکی رفت و کوکی منو برد بالا
ا/ت من واقعا متاسفم اصلا دست خودم نبود واقعا ببخشید من فقط.....
کوکی اومد جلو و بغلم کرد من توی شک بودم ولی یهو چشمام پر شد احساس کردم الان میتونم گریه کنم ................
واییی دیشب حالم خوش نبود و نمیدونستم چیکار با خونم کردم
همه ی لباس هام پخش بود
ا/ت ببخشید دیگه صب زود رفتم سرکار وقت نشد درست کنم اینارو
کوکی:اشکال ندارع
ا/ت با عجله رفت تو یه چیزای رو جمع کرد و ..
ا/ت بیا تو
کوکی:ممنون
ا/ت وی میخوری
کوکی:هرچی باشه
ا/ت سلیقت با اب پرتقال چطوره
کوکی:اوکیه
ا/ت راستش من همیشه شیر موز میخورم واسه همین همیشه اب پرتقال هام میمونه
کوکی:راستش منم خیلی شیر موز دوست دارم
ا/ت جدی خب صبر کن برم برات بیارم
کوکی:اااا نههههه ممنون ....
ا/ت ای بابا چرا تعارف میکنی
صدای زنگ در
کوکی:منتظر کسی بودی
ا/ت نه برم ببینم کیه و
دوست پسر سابقم (ووکی) صدای زنگ پشت سر هم
نمیدونستم باید چیکار کنم اگه ووکی الان کوک رو میدید بد فکر میکرد و از یه طرف هم ابروم پیش کوک میرفت و نمی دونستم باید چیکار کنم رفتم پاین و
ا/ت اینجا چیکار میکنی چه خبره
ووکی:ماشین کیه
ا/ت به تو چه ربطی داره تو حالت خوب نیست
ووکی دستم رو گرفت و محکم جوری که از درد جیغ زدم
کوکی از پله ها با سرعت اومد پایین و ووکی رو هل داد
کوکی:هی ا/ت حالت خوبه چیزی شده
منم که از اینکه نمیدونستم چی بگم سکوت کردم
ووکی :اها واسه همین مرتیکه ی اشغال بود که گفتی دیگه بهت زنگ نزنم
ا/ت یه جیغ بلندی کشید و
ا/ت خفه شود دهنت رو ببند فکر کردی توی فرودگاه ندیدمت عوضی
تو بهم خیانت کردی دیگه چی میخوای به تو ربطی نداره این کیه و ماشین کیه و با کی هستم به تو هیچ ربطی نداره (با صدای بلند و گریه )
کوکی:تو حالت خوبه
ا/ت چه فرقی میکنه هااا خوب باشم میگم خوبم حالم خراب باشه باز میگم خوبم واسه شما ها چه فرقی داره که من چه احساسی دارم از همتون بدم میاد (با گریه )
ووکی رفت و کوکی منو برد بالا
ا/ت من واقعا متاسفم اصلا دست خودم نبود واقعا ببخشید من فقط.....
کوکی اومد جلو و بغلم کرد من توی شک بودم ولی یهو چشمام پر شد احساس کردم الان میتونم گریه کنم ................
- ۱۴۴.۴k
- ۲۸ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط