چهار شب پیشا دکتر اومد گفت

💭
چهار شب پیشا دکتر اومد گفت:
چرا دیگه نمیری راه بری شَبا؟
گفتم: خوبم‌دیگه، اون‌ وقتا تو سرم‌ صدا بود
می‌ رفتم که صداها رو بریزم بغلِ بزرگراه
که گم بشن لای صدایِ رد شدنِ ماشین ها
گفت: دیگه تو سرت صدا نمیاد؟! گفتم نه
گفت: خوبه
دروغ گفتم بهش:)
هنوز صدا میاد تو سرم
صدایِ رفتنت میاد
صدایِ اون روز که گفتی
حالت دیگه با من خوب نیست :)💔

♡« @eshgh_khas »♡
دیدگاه ها (۱)

#حرف‌قشنگ🌱🌼گفتم:بهشتت؟گفت:لبخندحسین'ع'.گفتم:جهنمت؟گفت:دورے ا...

اگه واقعا قبول کنی که قرار نیست آدما اونجوری باهات رفتار کنن...

✨﷽✨✨ #پندانـــــــهـــ❣پدر و‌مادرتان را چشم انتظارنگذاریدقبل...

#کلنگ_قاضیروزی بهلول نزد قاضی بغداد نشسته بود که قلم قاضی از...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب)

بیب من برمیگردم پارت: 41( جونگکوک) به سختی چشمام رو باز کردم...

بریم پارت۲میدوریا اخم کرد باکوگو در حالی که سعی می‌کنه به می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط