بزرگترین اشتباه(part 4)
بزرگترین اشتباه(part 4)
بالاخره به مکانی شلوغ رسیدیم.
تاکهمیچی انقد کتک خورده بود که هرکی اون رو میدید ازش میترسید.
گفتم:عااااا تاکهمیچی میخوای بریم بیمارستان زخمات رو درمان کنیم؟
_درمان؟ اها باشه بریم.
به سمت بیمارستان رفتیم.
(پرش زمانی:بعد از درمان)
تاکهمیچی:من هنوز باورم نشده که خواهر کیساکی هستی تو اصلا شبیه اون نیستی.
+من خواهر ناتنیشم وقتی بچه بودیم باهم بازی میکردیم.
_اها.
داشتیم از بیمارستان میومدیم بیرون که دیدم یک گروه گنگ موتور سواری جلوی بیمارستان پارک کردن.
انگار منتظر تاکهمیچی بودن. پسری که قدش کوتاه بود اومد پیش تاکهمیچی و گفت:شنیده بودم اومده بودی بیمارستان واسه همین خودمو سریع رسوندم. حالت خوبه؟
_بله مایکی_کون من حالم خوبه.
مایکی؟ پس یعنی برادرم اینهمه از شخصی که الگوش بود حرف میزد، یعنی اینشکلی بود؟
اینکه قدش یخورده از من بلند تره. تازه جثه خیلی ضعیفی داره. شرط میبندم همه ازش محافظت میکنن و خودش کاری نمیکنه.
همینجوری که در افکاراتم غوطهور بودم مایکی به سمت من برگشت و........
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چطوره؟
منتظر پارت بعدی باشین❤
بالاخره به مکانی شلوغ رسیدیم.
تاکهمیچی انقد کتک خورده بود که هرکی اون رو میدید ازش میترسید.
گفتم:عااااا تاکهمیچی میخوای بریم بیمارستان زخمات رو درمان کنیم؟
_درمان؟ اها باشه بریم.
به سمت بیمارستان رفتیم.
(پرش زمانی:بعد از درمان)
تاکهمیچی:من هنوز باورم نشده که خواهر کیساکی هستی تو اصلا شبیه اون نیستی.
+من خواهر ناتنیشم وقتی بچه بودیم باهم بازی میکردیم.
_اها.
داشتیم از بیمارستان میومدیم بیرون که دیدم یک گروه گنگ موتور سواری جلوی بیمارستان پارک کردن.
انگار منتظر تاکهمیچی بودن. پسری که قدش کوتاه بود اومد پیش تاکهمیچی و گفت:شنیده بودم اومده بودی بیمارستان واسه همین خودمو سریع رسوندم. حالت خوبه؟
_بله مایکی_کون من حالم خوبه.
مایکی؟ پس یعنی برادرم اینهمه از شخصی که الگوش بود حرف میزد، یعنی اینشکلی بود؟
اینکه قدش یخورده از من بلند تره. تازه جثه خیلی ضعیفی داره. شرط میبندم همه ازش محافظت میکنن و خودش کاری نمیکنه.
همینجوری که در افکاراتم غوطهور بودم مایکی به سمت من برگشت و........
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چطوره؟
منتظر پارت بعدی باشین❤
۱.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.