نرگس

#نرگس
وارد هتل شدم با دیدن صحنه روبه روم تو خودم کز کردم: یا قراااان این اینجا چکار میکنه😳ای خدااا 😩زود از هتل زدم بیرون گوشه ایی قایم شدم که به داخل هتل دید داشته باشم بعد ده دقیقه بلاخره عزمشون جزم کردن و رفتن تو آسانسور منم بهد دقایقی رفتم تو واحد خودمون...
پوففف دوروز بود با رفیقام حرف نزده بودم گوشیمو برداشتم رفتم ویسگون یا قراان ۱۲۰۰تا اعلان اعلان هارو چک کردم که فقط لایک بود پوف کلافه ای کشیدم و رفتم لباس هامو با پیرهن صورتی و شلوار راحتی صورتی عوض کردم رو تخت دراز کشیدم‌ که طولی نکشید چشمام‌گرم شدن و خوابم برد...
#امیر
به سالنی که قرار بود توش کنسرت اجرا کنیم رسیدیم بک استیجش تقریبا بزرگ بود لحظه شماری میکردم واسه کنسرت قرار بود بترکونیم کنسرتو...
نه به باره نه به داره بلاخره کنسرت شروع شد همه تو سالن بودن و ماهم دیگه باید میرفتم رو استیج صدای جیغ و دست کر کننده بود امیر میلاد زد رو تبل بعنوان شروع که آهنگ نرو باید بخونیم یاشار شروع کرد ساز زدن و ماهم اومدیم رو استیج و داشتیم میخوندیم که چشمم افتاد به نرگس فقط با یه لبخند کوچیک و چشای پر از غم نگامون میکرد
#نرگس
حالم اونقدرا بد بود که حتی کنسرت ماکان هم خوشحالم نمیکرد همیشه وقتی خودمو تو کنسرت تصور میکردم خواهرام هم کنارم تصور میکردم ولی...😔آهنگ نرو تموم شد و بعد سلام و احوال پرسی و یکم شوخی اهنگ خدا شروع شد...
وقتی حالم بد بود...خیلی چیزا داشتم کمبود...هیچکسم دورم نبود...دستمو گرفتی چه زود...وقتی همه پسم زدن...شروع کردم قدم زدن...تو خلوت خودم بودم...میخواستم بگیری جونمو...
آهنگ‌تموم شد که تاره متوجه شده بودم که صورتم خیس از اشک شده بود زود اشکامو پاک کردم داشتن بل طرفدارا شوخی میکردن گوشیمو روشن کردم دلم برا رفیقام تنگ شده بود رفتم واسه مری PMدادم:سلام
طولی نکشید که گوشی تو دستم ویبره رفت:سلام بیشعورم کجایی
_بیرونم تو کجایی
_کنسرت رهامیر😍
_شوخی باحالی بود
_برو بابا دارم راستشو میگم😍
_مری منم کنسرت رهامیرم
_برو بابا دروغگو
_بخدا الان رهامیر پیرهن لی پوشیدن
_جان من واقعا تو هم اینجایی😍😍
_اره از شانس گندم یکی پیشم نشسته گوشام کر کرده انگار رهامیر اومدن خواستگاریش همش جیغ میکشه بیشعور چقد هم خوشکله امیر هی نگاش میکرد
_منم یکی پیشم نشسته انگار اومده مجلس ختم کامل لباس سزاه پوشیده چشاش هم قرمز با یه لبخند خیلی خیلی کوچیک به رهامیر نگاه میکنه هروقت هم جیغ کشیدم با قیافه جمع شده نگام میکنه
_مری عکستو واسم بفرست حداقل ببینم چه شکلی هستی بعدا دیدمت تورو بشناسم
_باشه...فرستادم
عکسشو دیدم چشام از جاشون کنده شد یعنی این...


ادامه داره😊
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
دیدگاه ها (۱۱)

؟؟

¿¿

هوم؟؟

#رئیس پدرم#PART_6 وقت حالم خوب شد بلند شدمصدای بحث چند نفر م...

رمان ( عمارت ارباب)

My violent mafiaseason2Part10ویو ا.ت با ی صدایی که نشون میدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط