عادت کرده ایم

عادت کرده ایم...
من ب چای تلخ اول صبح
تو ب بوسه تلخ آخر شب
من، ب اینکه تو هر شب حرفهایت را مثل یک مرد بزنی
تو، ب اینکه من هربار مثل یک زن گریه کنم

عادت کرده ایم...
آن قدر ک یادمان رفته است شب
مثل سیاهی موهایمان ناگهان میپرد
ویک روز آن قدر صبح میشود
ک برای #بیدار شدن دیر است

#لیلا_کردبچه
#عشقولوژی
دیدگاه ها (۱)

برایش نوشتم:زیر نور این آباژوردر ازدحام این قرص خواب های لعن...

میخواهم با کمی دوست داشتن زندگی کنمزیر سایه خودم رها از آدم ...

هر کسییک امید،یک عصیان،یک از دست دادن،یک درد،یک تنهایی،یک ان...

فرقی نمیکند تو را در دوره "صفویان"و در گیر و دارِ انتقال پای...

شبی ک ولم کردی...اون شب بارون میبارید...یوری با قیافه ای شوک...

پدر ناتنی من...part:³⁴𝗝𝗶_𝘆𝘂𝗻𝗴:ولی...حق...من....نمیتونم...حق....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط