تکپارتیه درخواستییی
سلام پارک اتم.۲۶سالمه و ۲ ساله با پارک جیمین ازدواج کردم.من خیلی اونو دوس دارم،به گفته خودش اون منو دوس داره ولی الان یه هفتس باهام سرد شده.
سلام پارک جیمینم.۲۸ سالمه و ۲ ساله با چوی ات ازدواج کردم.اویل دوسش داشتم ولی یه هفته ای هس که عاشق منشیم شدم.هانا.
به پدر و مادر ات زنگ زدم گفتم ات دلش براشون تنگ شده ولی خجالت میکشه بهتون زنگ بزنه شما زنگ بزنین اونا هم قبول کردن.
میخواستم با هانا تنها باشم پس این بهترین ایده بود.
ویو ات
بابام زنگ زد گف دلش برام تنگ شده امشب برم پیششون منم قبول کردم گفتم شاید رفتارای جیمین تا بیام عوض بشه وسایلمو جمع کرومو از خونه رفتم بیرون نصف راهو اومدم هر چی دنبال گوشیم گشتم نبود مجبور شدم برگردم.
ویو جیمین
رفتم خونه سر زدم دیدم ات نبود دست هانا رو گرفتمو بردمش تو اتاق انداختمش رو تخت و شروع به بوسیدنش کردم.
ویو ات
رسیدم خونه.از ماشین پیاده شدمو رمز در و زدم مطمئن بودم گوشیم تو اتاقه پله ها رو بالا رفتم در و که باز کردم دیدم.......
جیمین داره یه دختره رو که لخته میبوسه.بغض گلومو چنگ میزد،به اشکام اجازه دادم که بریزن.
ات دختری نبود که به همین راحتیا جلوی بقیه گریه کنه قرورش نمیزاشت ولی با اینکار جیمین شروع به گریه کردن کرد
!+هق هق ااین بود دوست داشتنت
=...
+این بود هیچ وقت ولت نمیکنم.
=ات من دیگه او رو دوس ندارم حالا هم گمشو از این خونه بیرون.
+میرم ولی بدون پشیمون میشی بد پشیمون میشی
گوشیمو برداشتمو از خونه زدم بیرون.رفتم یه هتل گرفتمو موندم.نمیتونستم با این حالم برم خونه بابام.
پرش زمانی به صبح روز بعد ویو جیمین
از خواب پاشدم هانا پیشم نبود.
رفتم پایین که شاید اونجا باشه ولی دیدم نبود سرمو به طرف میز چرخوندم که با نامه ای مواجه شدم برش داشتم و خوندم.
سلام پارک جیمین.چطوری.لابد الان با خودت میگی من کجام.من از پیشت رفتم چون اصن دوست نداشتم.من فقط استخدام شده بودم که زندگیه تو و همسرتو خراب کنم که بله موفق شدم.امیدوارم تنهایی بهت خوشبگذره.
اعصابم خورد شد.چطور تونستم با فرشتم همچین کاری دادم.با صدای زنگ به خودم اومدم با ذوق رفتم در و باز کردم که شاید ات باشه ولی نبود پستچی یه نامه اورده بود ات ات درخواست طلاق داده بود
پرش زمانی به روز دادگاه
=ات ات خواهش میکنم
+همین که گفتم طلاق میگیرم یادت میاد گفت پشیمون میشی
=ات من معذرت میخوام
+با معذرت خواهیه تو اعتماد من بر نمیگرده
خب و اونا طلاق میگیرن و جیمین همش سعی میکنه ات و به زندگی بر گردونه ولی ات قبول نمیکنه با اینحال جیمین تمام طلاششو میکنه
تمامممممم
سلام پارک جیمینم.۲۸ سالمه و ۲ ساله با چوی ات ازدواج کردم.اویل دوسش داشتم ولی یه هفته ای هس که عاشق منشیم شدم.هانا.
به پدر و مادر ات زنگ زدم گفتم ات دلش براشون تنگ شده ولی خجالت میکشه بهتون زنگ بزنه شما زنگ بزنین اونا هم قبول کردن.
میخواستم با هانا تنها باشم پس این بهترین ایده بود.
ویو ات
بابام زنگ زد گف دلش برام تنگ شده امشب برم پیششون منم قبول کردم گفتم شاید رفتارای جیمین تا بیام عوض بشه وسایلمو جمع کرومو از خونه رفتم بیرون نصف راهو اومدم هر چی دنبال گوشیم گشتم نبود مجبور شدم برگردم.
ویو جیمین
رفتم خونه سر زدم دیدم ات نبود دست هانا رو گرفتمو بردمش تو اتاق انداختمش رو تخت و شروع به بوسیدنش کردم.
ویو ات
رسیدم خونه.از ماشین پیاده شدمو رمز در و زدم مطمئن بودم گوشیم تو اتاقه پله ها رو بالا رفتم در و که باز کردم دیدم.......
جیمین داره یه دختره رو که لخته میبوسه.بغض گلومو چنگ میزد،به اشکام اجازه دادم که بریزن.
ات دختری نبود که به همین راحتیا جلوی بقیه گریه کنه قرورش نمیزاشت ولی با اینکار جیمین شروع به گریه کردن کرد
!+هق هق ااین بود دوست داشتنت
=...
+این بود هیچ وقت ولت نمیکنم.
=ات من دیگه او رو دوس ندارم حالا هم گمشو از این خونه بیرون.
+میرم ولی بدون پشیمون میشی بد پشیمون میشی
گوشیمو برداشتمو از خونه زدم بیرون.رفتم یه هتل گرفتمو موندم.نمیتونستم با این حالم برم خونه بابام.
پرش زمانی به صبح روز بعد ویو جیمین
از خواب پاشدم هانا پیشم نبود.
رفتم پایین که شاید اونجا باشه ولی دیدم نبود سرمو به طرف میز چرخوندم که با نامه ای مواجه شدم برش داشتم و خوندم.
سلام پارک جیمین.چطوری.لابد الان با خودت میگی من کجام.من از پیشت رفتم چون اصن دوست نداشتم.من فقط استخدام شده بودم که زندگیه تو و همسرتو خراب کنم که بله موفق شدم.امیدوارم تنهایی بهت خوشبگذره.
اعصابم خورد شد.چطور تونستم با فرشتم همچین کاری دادم.با صدای زنگ به خودم اومدم با ذوق رفتم در و باز کردم که شاید ات باشه ولی نبود پستچی یه نامه اورده بود ات ات درخواست طلاق داده بود
پرش زمانی به روز دادگاه
=ات ات خواهش میکنم
+همین که گفتم طلاق میگیرم یادت میاد گفت پشیمون میشی
=ات من معذرت میخوام
+با معذرت خواهیه تو اعتماد من بر نمیگرده
خب و اونا طلاق میگیرن و جیمین همش سعی میکنه ات و به زندگی بر گردونه ولی ات قبول نمیکنه با اینحال جیمین تمام طلاششو میکنه
تمامممممم
۳۴.۲k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.