قسمت نهم
قسمت نهم
رمان: عاشق
یاسمین: دوروک اسیه رفت اونم با چشم گریه البته خب چیکار کنه
دوروک: یاسمین بسه من میرم از خود اسیه همه چیز رو میپرسم از کجا معلوم تو دروغ نگفتی
یاسمین: دوروک به حرفم گوش بده داری اشتباه میکنی دوروک: تو داری اشتباه میکنی الان معلوم میشه
چند دقیقه بعد.....
دوروک: اسیه بیا ازت یه سوال دارم
اسیه: چیه؟
دوروک تمام جریان رو برای اسیه تعریف کرد
ادامه رمان.......
اسیه: من واقعا نمیدونم چی بگم تو واقعا حرف این دختر رو باور کردی این دختر بخاطر جدا کردن منو تو هر کاری میکنه دوروک: نمیدونم خب این جوری گفت جوری این ویس ها رو نشون داد که من باورم شد اسیه: اینا همش فیکه خب مگه تو نمیدونی سارپ از این کارا میکنه برای اینکه یاسمین با تو باشه هر کاری میکنه دوروک: من اینقدر در گیر این جریان شدم که اصن به این چیزا فکر نکردم
اسیه: خب قول بده دیگه به حرف اون دختر باور نمیکنی دوروک: سعی میکنم اسیه: دوروک! قول بده دوروک: باشه شوخی کردم پس من زنگ میزنم میگم بیاد داخل پارک کناری اسیه: باشه اینجوری خوبه
رمان: عاشق
یاسمین: دوروک اسیه رفت اونم با چشم گریه البته خب چیکار کنه
دوروک: یاسمین بسه من میرم از خود اسیه همه چیز رو میپرسم از کجا معلوم تو دروغ نگفتی
یاسمین: دوروک به حرفم گوش بده داری اشتباه میکنی دوروک: تو داری اشتباه میکنی الان معلوم میشه
چند دقیقه بعد.....
دوروک: اسیه بیا ازت یه سوال دارم
اسیه: چیه؟
دوروک تمام جریان رو برای اسیه تعریف کرد
ادامه رمان.......
اسیه: من واقعا نمیدونم چی بگم تو واقعا حرف این دختر رو باور کردی این دختر بخاطر جدا کردن منو تو هر کاری میکنه دوروک: نمیدونم خب این جوری گفت جوری این ویس ها رو نشون داد که من باورم شد اسیه: اینا همش فیکه خب مگه تو نمیدونی سارپ از این کارا میکنه برای اینکه یاسمین با تو باشه هر کاری میکنه دوروک: من اینقدر در گیر این جریان شدم که اصن به این چیزا فکر نکردم
اسیه: خب قول بده دیگه به حرف اون دختر باور نمیکنی دوروک: سعی میکنم اسیه: دوروک! قول بده دوروک: باشه شوخی کردم پس من زنگ میزنم میگم بیاد داخل پارک کناری اسیه: باشه اینجوری خوبه
۱۰.۰k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.