به چی فکر می کنی ؟
به چی فکر می کنی ؟
+ به اینکه کاش می شد یه مدت طولانی رفت خونه ی #عزیز مهمونی. نه، اصلا تا همیشه پیشش موند. آخه من مونسشم .
البته الان که فکر می کنم می بینم مونس حاجیه خانم هم بودم. اونقدر که کم می گفت: مریم جون. زیاد می گفت: مونسم .
اما خب به عزیز نزدیک تر بودم.همیشه می گفت: تو همه کس منی. بابامی. مادرمی. رفیقمی. عزیزمی. مونسمی. محرممی. تازه با اینکه گاهی اوقات بی اندازه کج خلق ،، بی حوصله و حتی گستاخ بودم باز رفیق می موندیم .
خونه ی عزیز پنجره هاش بزرگ و نور گیره.
سماورش همیشه ریز ریز قل قل می کنه و صدای زندگی میده. عطر هل و دارچین و زنجبیل تازه ی چایش آدم رو مست و مدهوش می کنه حتی اگه سال ها باشه که چای رو ترک کرده باشی باز دلت می خواد. همیشه نقل گشنیزی داره توی اون قندون بلوری.
گوش فیل ها و نون پنجره ی هاش عجیب ترد و خوشمزه است. " واسه تو پودر قندش رو کمی کمتر زدم که بونه نگیری خیلی شیرین بود. "
ته دیگ ماکارونی هاش بی نظیره . همه ش هم مال منه. عاشق کته ماهی ها شم. ماهی رو درست همونجوری سوخاری می کنه که باب میل منه،، با حوصله. وقتی سیر ترشی می ندازه همیشه یه شاخه نبات میگذاره روش.میگه هم خوش طعم تر میشه هم معده ی تو رو که حساسه اذیت نمی کنه. تازه یه شیشه رو هم همیشه پوست گرفته می ندازه واسه تنبل هایی مثل من .تاریخ هاش رو هم خودم براش می نویسم روی در شیشه ها. میگه با اون ماژیک قرمز بنویس عزیز من از رنگ سیاه خوشم نمیاد.
هر وقت سرت رو میگذاری روی پاش دست می کشه توی جعد موهات و میگه باید چند نوبه حنا بذارم برات بلکم یه کم نرم شه. می خوای ببافم برات ؟ منم هر بار بگم عزیز جون آخه قدش به بافتن نمی رسه که !
چرا خیسه موهات ؟ باز رفتی سرت رو کردی تو حوض ؟ چرا همچین می کنی ؟ خب می چیای! و اون حوله زرد قناری رو برداره و سفت چنگ بزنه تو موهات .
وقتایی که افکار پریشون بی خوابت می کنه بری پشت پنجره ی آشپزخونه رو به باغ مصفای عمه نازگل بنشینی و خیره بشی به دور دست ها به اون نورهای قرمز نیروگاه. اما صبح بی اونکه مثل ایام ماضی راپرتت رو بده به بابا،، بی اونکه توی چشمات نگاه کنه،، ظرف مربای آلبالو رو برات پر کنه و بگه آدم ته سیگارهاش رو نمیدازه توی باغ مردم عزیز !
-- حالا خونه ی عزیز کجا هست ؟
+ قبرستان آبادی بالا درست کنار بید مجنون .☘️
#هیوا
🍃🌸
#خاص
+ به اینکه کاش می شد یه مدت طولانی رفت خونه ی #عزیز مهمونی. نه، اصلا تا همیشه پیشش موند. آخه من مونسشم .
البته الان که فکر می کنم می بینم مونس حاجیه خانم هم بودم. اونقدر که کم می گفت: مریم جون. زیاد می گفت: مونسم .
اما خب به عزیز نزدیک تر بودم.همیشه می گفت: تو همه کس منی. بابامی. مادرمی. رفیقمی. عزیزمی. مونسمی. محرممی. تازه با اینکه گاهی اوقات بی اندازه کج خلق ،، بی حوصله و حتی گستاخ بودم باز رفیق می موندیم .
خونه ی عزیز پنجره هاش بزرگ و نور گیره.
سماورش همیشه ریز ریز قل قل می کنه و صدای زندگی میده. عطر هل و دارچین و زنجبیل تازه ی چایش آدم رو مست و مدهوش می کنه حتی اگه سال ها باشه که چای رو ترک کرده باشی باز دلت می خواد. همیشه نقل گشنیزی داره توی اون قندون بلوری.
گوش فیل ها و نون پنجره ی هاش عجیب ترد و خوشمزه است. " واسه تو پودر قندش رو کمی کمتر زدم که بونه نگیری خیلی شیرین بود. "
ته دیگ ماکارونی هاش بی نظیره . همه ش هم مال منه. عاشق کته ماهی ها شم. ماهی رو درست همونجوری سوخاری می کنه که باب میل منه،، با حوصله. وقتی سیر ترشی می ندازه همیشه یه شاخه نبات میگذاره روش.میگه هم خوش طعم تر میشه هم معده ی تو رو که حساسه اذیت نمی کنه. تازه یه شیشه رو هم همیشه پوست گرفته می ندازه واسه تنبل هایی مثل من .تاریخ هاش رو هم خودم براش می نویسم روی در شیشه ها. میگه با اون ماژیک قرمز بنویس عزیز من از رنگ سیاه خوشم نمیاد.
هر وقت سرت رو میگذاری روی پاش دست می کشه توی جعد موهات و میگه باید چند نوبه حنا بذارم برات بلکم یه کم نرم شه. می خوای ببافم برات ؟ منم هر بار بگم عزیز جون آخه قدش به بافتن نمی رسه که !
چرا خیسه موهات ؟ باز رفتی سرت رو کردی تو حوض ؟ چرا همچین می کنی ؟ خب می چیای! و اون حوله زرد قناری رو برداره و سفت چنگ بزنه تو موهات .
وقتایی که افکار پریشون بی خوابت می کنه بری پشت پنجره ی آشپزخونه رو به باغ مصفای عمه نازگل بنشینی و خیره بشی به دور دست ها به اون نورهای قرمز نیروگاه. اما صبح بی اونکه مثل ایام ماضی راپرتت رو بده به بابا،، بی اونکه توی چشمات نگاه کنه،، ظرف مربای آلبالو رو برات پر کنه و بگه آدم ته سیگارهاش رو نمیدازه توی باغ مردم عزیز !
-- حالا خونه ی عزیز کجا هست ؟
+ قبرستان آبادی بالا درست کنار بید مجنون .☘️
#هیوا
🍃🌸
#خاص
۱۱.۶k
۰۶ مرداد ۱۳۹۹