کفاره شعری که نخواندیم و قضا شد
کفاره شعری که نخواندیم و قضا شد
با رکعتی از وصف دو ابروت ادا شد
حالم چو جوانی است که یک موی سپیدش
در چهره فرسوده آیینه دو تا شد
تا بابل آغوش تو باز است نپرسی
نمرود چرا در دل تورات خدا شد
صدها گره در کار من و شعر من افتاد
وقتی گره موی غزلپیچ تو وا شد
یک روز به بام آمدی و رخت تکاندی
این کوچه پر از رهگذر سر به هوا شد
با رکعتی از وصف دو ابروت ادا شد
حالم چو جوانی است که یک موی سپیدش
در چهره فرسوده آیینه دو تا شد
تا بابل آغوش تو باز است نپرسی
نمرود چرا در دل تورات خدا شد
صدها گره در کار من و شعر من افتاد
وقتی گره موی غزلپیچ تو وا شد
یک روز به بام آمدی و رخت تکاندی
این کوچه پر از رهگذر سر به هوا شد
۷۴۸
۰۷ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.