آر ان روزها را از سر م گذران و از عزا در م آ ...

آرى، اين روزها را از سر مى گذرانى و از عزا در مى آيى، بعد از يك سال يا پنج سال، اما نه مثل قطارى كه از تونل در مى آيد و تپه هاى داونز را مى شكافد و زير نور آفتاب، شتابان و تلق تلق كنان، به سوى كانال سرازير مى شود، نه، تو اين گونه از عزا در مى آيى: مثل مرغى دريايى كه از دل لكه ى نفتى نشسته بر سطح دريا بيرون مى آيد، تا ابد پَرآلود و تا ابد قيرآلود.

جولین بارنز
کتاب طوطى فلوبر
دیدگاه ها (۸)

تنهاییت یافتم، هریکی به چیزی مشغول و بدان خوشدل و خرسند، بعض...

دوست منآنچه می‌نمایم نیستمآنچه هست لباسی است که به تن می‌کنم...

چنین از  دنیایی که یا قلبم باید بشکند و یا باید بدل به سرب ش...

من کسی بودم که در انزوا شکوفا می‌شد،بدون آن شبیه کس دیگری بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط