آدمیست دیگر

آدمیست دیگر،
گاهی دلش برای خاطرات بسیار تلخش هم تنگ می شود،
همان خاطراتی که با یادآوریشان قلبش در سینه اش جمع
میشود، فشرده میشود،
و درد می کند..
خاطراتی که یک لبخند محو
از گذشته های دور بر لبانش می آورند ،
و
با یک بغض خفه شده در گلویش
تمام می شوند..
امان از دل آدمی،
امان از صبوری هایش به وقت عاشقی ،
امان از این پوست کلفتی هایش..
با همه ی تلخی ها ، و بدبیاری هایش،
باز هم دلش برای خاطراتش تنگ می شود..
دیدگاه ها (۶)

حالِ هوای اردیبهشت عجیب است!آفتاب میتابدابر می‌آید گاه!!باد ...

پیشانی‌ام را می‌بوسیو قسم می‌خوریآخرین زنی هستم که دوستش خوا...

میدانی؟ تازگی ها زندگی جوری شده است که از کسی توقع نداشته با...

این سوی بهشت دوستت دارممیان برزخی که ساخته ای ؛کنار من ،زنی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط