نزدیک یلدا بود و هوا سوز داشت

. نزدیک یلدا بود و هوا سوز داشت...
رویِ برگایِ بارون خورده و نمناکِ رویِ زمین که دیگه صدای خش خششون به گوشم نمیرسید قدم میزدیم و فکر میکردم...
چشماشو ریز کرد و با لبخند همیشگیش ازم پرسید: تو کنار من باشی و حرف نزنی خانومه وراج؟!
کُتش رو روی دوشم انداخت و دوباره گفت:این لباس های نازک مناسب این روزا نیست ،هوا سرده،سرما میخوری!
سرمو کج کردم به سمتش و گفتم:مگه میشه تو باشی و سرما بهم غلبه کنه؟اصلا مگه تو میذاری؟
_بازم از اون حرفا زدی ها ! مگه بودنِ من کنار تو چیزی از سرمای زمستون کم میکنه!
+ یکم عجیبه ولی تو دنیای دخترا ،هر اتفاقی بستگی به حس و حالشون داره
حتی همین سرما خوردگی سادشون
•اونا تو زمستون بیشتر به کسی نیاز دارن که "دلشون" رو گرم کنه نه لباسی که" جسمشون" رو...
•به "اسم" کسی نیاز دارن ،که هربار با گفتنش لبخند بزنن و اون اسم رو،
روی بخار هایی که رو شیشه ی پنجره ها نشسته
بنویسن و دورش یه قلب بکشن و کل غصه هاشون رو فراموش کنن!
•دلشون میخواد کسی رو داشته باشن که نگرانشون باشه و
به سرخی که از سرما روی نوک بینیشون نقش بسته
بخنده و قربون صدقشون بره
•دستای سردشونو بگیره و با یه قولِ ساده
قولِ "موندن"
تا ته این زمستونو واسشون گرم کنه...
•اینطوری نه دیگه غصه ی گذروندنه شبهای طولانیه زمستون رو میخورن
و نه دیگه خبری از سرما و سرما خوردگی هست!

باور کن با همین دلخوشی های ساده زمستون واسشون بهار میشه
باور کن.
دیدگاه ها (۱۱۵)

مثل برفی در هرمزگان؛محالِ آمدنت ممکن هم اگر شد؛باید به انتظا...

ببین زمستان جان، بیا اول کاری سنگ هایمان را وا بکنیم... سوز ...

_ تاحالا عاشق شدی؟!_ عشق؟! اره،خیلی حس شیرینیه..._عشق یه طرف...

فکر میکرد اگر برود فراموشش میکنم میگفت انگار که اصلا نبودم م...

سایه‌ی درختای بلند روی زمین سیمانی کشیده شده بود. هوا هنوز ب...

سکوت بعد از خداحافظی»بارون می‌بارید. نه شدید، فقط اون‌قدر که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط