فیک عشق فرانسویه من پارت۸
ا/ت و تهیونگ میان دم درهاشون.
ا/ت:مگه تو بعد کلاس نیومدی هتل؟
تهیونگ:نه...تو...
ا/ت:فعلا خداحافظ.(میره توی اتاقش و درو میبنده.)
تهیونگ:چرا..چرا اینجوری کرد؟!(خنده ی عصبی میکنه و میره تو اتاقش.)
ا/ت کیفشو پرت میکنه روی زمین و دراز میکشه روی تختش ولی هنوز لباساش و همچنین جوراباش تنشه.
ا/ت:وای چرا با فلیکس اونطوری برخورد کردم!(پاهاشو میکوبه روی تخت.)فکر کنم زیاده روی کردم،خوب اسکل باهاش اشنا میشدی اگر خوب نبود بعدا باهاش کات میکردی!چقدر من احقم.دستی ، دستی
شانسمو برای پیدا کردن یه پارتنره خوب از دست دادم!اَه!اَه!اَه!(دستشو روی صورتش میزاره و دوباره پاهاشو به تخت میکوبه.)
تهیونگ بعد یه دوش اب سرد روی مبل با حولش میشینه و کمی نوشیدنی میخوره.
تهیونگ:چرا ا/ت اونطوری کردم؟داشتم حرف میزدم یهو درو بست...واااای اصلا ولش کن!چرا انقدر برام مهم شده که کجا میره!
یهو شروع میکنه به ریختن نوشیدنی و پشت سرهم میرزه و میخوره ، جوری که مست میشه.
تهیونگ:یا با این فلیکس زشت!با این ادمِ مشنگ!چیکار میکنه!(یهو میزنه زیره گریه.)یا میره خونش!(دوباره و دوباره نوشیدنی میرزه و میخوره تا از شدت مستی سر میز ، روی مبل با حوله خوابش میبره.)
ا/ت:نکنه دیگه فلیکس درخواست دوستی نده!من چیکار کنم!ولش کن بگیرم بخوابم که فردا کلی کار دارم.
صبح.
تهیونگ:وای من چرا با حوله ، این شکلی خوابیدم!
تهیونگ سریع پامیشه و یه تی شرت سفید ساده با یه شلوار لی میپوشه و موهاشو درست میکنه و چتری هاشو کج روی صورتش میریزه و گوشی و هندزفیریشو برمیداره و میره بیرون.
ا/ت:هومممم.(ساعت گوشیش زنگ میخوره.)ها!(دستشو دراز میکنه تا گوشی رو از روی میز برداره و خاموشش کنه.)وای ساعت یازده!
لایک🕗
#فیک#فیک_بی_تی_اس
ا/ت:مگه تو بعد کلاس نیومدی هتل؟
تهیونگ:نه...تو...
ا/ت:فعلا خداحافظ.(میره توی اتاقش و درو میبنده.)
تهیونگ:چرا..چرا اینجوری کرد؟!(خنده ی عصبی میکنه و میره تو اتاقش.)
ا/ت کیفشو پرت میکنه روی زمین و دراز میکشه روی تختش ولی هنوز لباساش و همچنین جوراباش تنشه.
ا/ت:وای چرا با فلیکس اونطوری برخورد کردم!(پاهاشو میکوبه روی تخت.)فکر کنم زیاده روی کردم،خوب اسکل باهاش اشنا میشدی اگر خوب نبود بعدا باهاش کات میکردی!چقدر من احقم.دستی ، دستی
شانسمو برای پیدا کردن یه پارتنره خوب از دست دادم!اَه!اَه!اَه!(دستشو روی صورتش میزاره و دوباره پاهاشو به تخت میکوبه.)
تهیونگ بعد یه دوش اب سرد روی مبل با حولش میشینه و کمی نوشیدنی میخوره.
تهیونگ:چرا ا/ت اونطوری کردم؟داشتم حرف میزدم یهو درو بست...واااای اصلا ولش کن!چرا انقدر برام مهم شده که کجا میره!
یهو شروع میکنه به ریختن نوشیدنی و پشت سرهم میرزه و میخوره ، جوری که مست میشه.
تهیونگ:یا با این فلیکس زشت!با این ادمِ مشنگ!چیکار میکنه!(یهو میزنه زیره گریه.)یا میره خونش!(دوباره و دوباره نوشیدنی میرزه و میخوره تا از شدت مستی سر میز ، روی مبل با حوله خوابش میبره.)
ا/ت:نکنه دیگه فلیکس درخواست دوستی نده!من چیکار کنم!ولش کن بگیرم بخوابم که فردا کلی کار دارم.
صبح.
تهیونگ:وای من چرا با حوله ، این شکلی خوابیدم!
تهیونگ سریع پامیشه و یه تی شرت سفید ساده با یه شلوار لی میپوشه و موهاشو درست میکنه و چتری هاشو کج روی صورتش میریزه و گوشی و هندزفیریشو برمیداره و میره بیرون.
ا/ت:هومممم.(ساعت گوشیش زنگ میخوره.)ها!(دستشو دراز میکنه تا گوشی رو از روی میز برداره و خاموشش کنه.)وای ساعت یازده!
لایک🕗
#فیک#فیک_بی_تی_اس
۱.۸k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.