دلبرارباب

دل‍‌ب‍‌رارب‍‌ا‍ب🖤🔥
‍‌ا‍ر‍ت.1
ارس‍‌ل‍‌ا‌ن:
این کیه!؟.
-همونی که میخاستی؛
پوزخندی بهش زدم گفتم:خوبه سلیقتو دوست دارم.
-میدونم خوشت اومده!
-عصر میبرمش صیغش میکنم باید بیاد عمارت ،
سرتکون دادوگفت:هرکاری میخای بکن مالِ توعه ؛
خواست بره که گفتم:باکرست!؟.
نیشخندی زد و گفت:
آره نگران نباش
سر تکون دادم اونم رف ؛
نگاهی از سر تا پاش انداختم،بدنبود..
ینی قابل تحمل بود؛
بشین -!
با بدن لرزونی نشست روی صندلی تکی ک روب‌روم بود...
خچب ب حرفایی ک میزنم گوش کن،
نگام کرد نگاش پرازاسترس بود.!
-عصر میبرمت صیغت میکنم،هرچن ب این چیزا اعتقادی ندارم..
لما خب واس محکم کاری، باید ی مدتی و بام بگزرونی بعد از فسخ صیغه هرکوفتی رو بهت میدم..
ادام‍‌ه‌دارد.!
دیدگاه ها (۴)

دل‍‌ب‍‌رارب‍‌ا‍ب🖤🔥#پ‍‌ا‍ر‍ت.2ارس‍‌ل‍‌ا‌ن:انگشتمو جلوش گرفتم....

هی تگ کنم که کم نیستن که😃😃

میخام رمان جدید بدم بهتون

تونستم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط