پارت نوزده
غذامونو که خوردیم با کمک جیمین وسایلمو جمع کردمو به سمت عمارت جیمین حرکت کردیم.با این حال که جیمین پیشم بود ولی بازم استرس داشتم که نکنه قبولم نکن،نکنه بگن از هم جدا شیم. تمام وجودمو استرس پر کرده بود.به بیرون خیره شده بودم که با نوازش های جیمین بهش خیره شدم.اروم شصتشو رو گونم به صورت نوازش وار حرکت داد و گف
=بیب انقد استرس نداشته باش
+ن.نمیتونم،اگه قبولم نکن چی،اگه بگن از هم جداشیم چی
=اون موقع منم باهات میام و یه زنگی سه نفره رو با کوچولومون شروع میکنیم چه اونا بخوان چه نخوان
=باشه دیگه استرس نداشته باش هوم
+باشه
رسیدیم عمارتو جیمین به بادیگاردا گف وسایلمونو بیارن داخل اونا هم قبول کردن.
دستمو گرفتو زنگ خونه زد که خانم مسنی درو باز کرد
÷پسرم جیمین اومدی
=سلام اجوما حالت چطوره
÷خوبم پسرم این خانم زیبا رو معرفی نمی کنی
=چرا اجوما مامان بابامو و اون دخترهه رو صدا کن تا بگم
÷باشه پسرم
با جیمین رفتیم داخل و رو مبل نشستیم جیمین منو تو بغلش کشید و اروم با موهامو بازی کرد
×_جیمین پسرم اومدی
=سلام
^سلام عزیزم
=گفتم اینجوری صدام نکن
_پسرم الان که اومدی شروع نکن
=پس به اونم بگید اینجوری صدام نکنه
_اون زنته
=نیست من فقط یه همسر دارم که اونم ات
×_چییی ات کیه
=جیمین با اشاره خواست به طرفش برم منم بلندشدمو با استرس رفتم پیشیش
که منو تو بغلش کشید
=همسر من و همچنین مادر بچم پارک ات
×چیی پسرم چی داری میگی
=مامان ات تنها همسر منه و همینطور مادر بچم
÷مبارکه پسرم
=مرسی اجوما
_چی چیو مبارکه اجوما
_تو اصن حواست هس خودت قبلا ازدواج کردی هان و تو دختره هرزه تو میدونستی اون زن داره و بازم باهاش وارد رابطه شدییی(با داد)
بدجور ترسیده بودم وقتی بهم گف هرزه اشکام شروع به ریختن کردن سرمو پایین اوردمو اروم و بی صدا گریه کردم هرچیم باشه پدرش راس میگف من با پسری که خودش زن داشت وارد رابطه شدم
=بابااا ات هرزه نیس اون دخترس که هرزس و هر روز با یکیه
_بفهم جیمین هرزه اونه نه میا
=هه ات فقط با درخواست من این رابطه رو قبول کرد،تو هیچ وقت منو درک نمیکنی،من برای اولین بار عاشق ینفر شدم،اره بابا من با اینحال که ازدواج کردم با دختری که دوسش داشتم وارد رابطه شدم.
=میدونین چرا شما هیچ وقت نظر منو نپرسیدین،نپرسیدین که من دوس دارم با اون دختر ازدواج کنم یا نه
=زمانی که من اومدم کره فقط ات بود که منو درک کرد،فقط اون بود که به حرفام گوش داد،فقط ات بود که حالمو فهمید،و من عاشقش شدم
=چون میدونم اون بیشتر از هر کسی حالمو میفهمو درکم میکنه،تنها کسیه که دوسم داره و به خواسته هام احترام میزاره
=شما میگید من ازدواج کردم،اره ولی اون ازدواج رو کاغذ بوده و از سر اجبار نه عشق
=ازم میخوایین اوم دختره رو دوس داشته باشم دختری که هر روز با یکی از بادیگارداس،هر روز زیر خواب یه پسره رو دوس داشته باشم....
شرطااا
۲۰ لایک
۱۰ کامنت
:))))))
=بیب انقد استرس نداشته باش
+ن.نمیتونم،اگه قبولم نکن چی،اگه بگن از هم جداشیم چی
=اون موقع منم باهات میام و یه زنگی سه نفره رو با کوچولومون شروع میکنیم چه اونا بخوان چه نخوان
=باشه دیگه استرس نداشته باش هوم
+باشه
رسیدیم عمارتو جیمین به بادیگاردا گف وسایلمونو بیارن داخل اونا هم قبول کردن.
دستمو گرفتو زنگ خونه زد که خانم مسنی درو باز کرد
÷پسرم جیمین اومدی
=سلام اجوما حالت چطوره
÷خوبم پسرم این خانم زیبا رو معرفی نمی کنی
=چرا اجوما مامان بابامو و اون دخترهه رو صدا کن تا بگم
÷باشه پسرم
با جیمین رفتیم داخل و رو مبل نشستیم جیمین منو تو بغلش کشید و اروم با موهامو بازی کرد
×_جیمین پسرم اومدی
=سلام
^سلام عزیزم
=گفتم اینجوری صدام نکن
_پسرم الان که اومدی شروع نکن
=پس به اونم بگید اینجوری صدام نکنه
_اون زنته
=نیست من فقط یه همسر دارم که اونم ات
×_چییی ات کیه
=جیمین با اشاره خواست به طرفش برم منم بلندشدمو با استرس رفتم پیشیش
که منو تو بغلش کشید
=همسر من و همچنین مادر بچم پارک ات
×چیی پسرم چی داری میگی
=مامان ات تنها همسر منه و همینطور مادر بچم
÷مبارکه پسرم
=مرسی اجوما
_چی چیو مبارکه اجوما
_تو اصن حواست هس خودت قبلا ازدواج کردی هان و تو دختره هرزه تو میدونستی اون زن داره و بازم باهاش وارد رابطه شدییی(با داد)
بدجور ترسیده بودم وقتی بهم گف هرزه اشکام شروع به ریختن کردن سرمو پایین اوردمو اروم و بی صدا گریه کردم هرچیم باشه پدرش راس میگف من با پسری که خودش زن داشت وارد رابطه شدم
=بابااا ات هرزه نیس اون دخترس که هرزس و هر روز با یکیه
_بفهم جیمین هرزه اونه نه میا
=هه ات فقط با درخواست من این رابطه رو قبول کرد،تو هیچ وقت منو درک نمیکنی،من برای اولین بار عاشق ینفر شدم،اره بابا من با اینحال که ازدواج کردم با دختری که دوسش داشتم وارد رابطه شدم.
=میدونین چرا شما هیچ وقت نظر منو نپرسیدین،نپرسیدین که من دوس دارم با اون دختر ازدواج کنم یا نه
=زمانی که من اومدم کره فقط ات بود که منو درک کرد،فقط اون بود که به حرفام گوش داد،فقط ات بود که حالمو فهمید،و من عاشقش شدم
=چون میدونم اون بیشتر از هر کسی حالمو میفهمو درکم میکنه،تنها کسیه که دوسم داره و به خواسته هام احترام میزاره
=شما میگید من ازدواج کردم،اره ولی اون ازدواج رو کاغذ بوده و از سر اجبار نه عشق
=ازم میخوایین اوم دختره رو دوس داشته باشم دختری که هر روز با یکی از بادیگارداس،هر روز زیر خواب یه پسره رو دوس داشته باشم....
شرطااا
۲۰ لایک
۱۰ کامنت
:))))))
۱۶.۵k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.