دو بار زیسته بود

دو بار زیسته بود !
یک بار بر بالهای اندوه سوار وُ
یک بار ،
بالهایش از اندوه !

دو بار زیسته بود ،
یک بار شبیهِ خودش وُ
یک بار در کشمکشِ خود بودن !

دو بار زیسته بود
یک بار عشقی پنهانی داشت وُ
یک بار ،
پنهانی ، عشقِ کسی بود ... در جزیره‌ای ،
که آدمهایش از درختها کمتر بودند
وَ هر نقطه‌ی آبی ، اقیانوسی بود در شعری ،

دو بار زیسته بود وُ اما
هزار بار مردن را چشیده بود !
بر هر روی سکه‌ی زندگی ...
دیدگاه ها (۱)

اینجـــا بـﮧ مـَرز بـے تـَفـاوُتـے‌هـا رسیـבه‌ام בلـَــم را ...

♣ ♣ ✓✓ تـטּـها #عشــق عیــاטּ میکنـכ تفـــاوت‌هاوگـرنه عیــטּ ه...

آدم ها تا حد مردن ... از خود خسته ات می کنند... ترکت نمی کنن...

دردی که انسان را به سکوت وامیدارد.. بسیار سنگین تر از دردیست...

عزیزدلم! دلگیر نباش... آدم ها مختلف اند. هرکدام سبک خودشان ر...

فیک وسپریا 1

پارت : ۲۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط