زیارت خونین!
زیارت خونین!
از دور دید آن گنبد فیروزه ای را
پر زد دلش سمت حرم مانند بابا
بگرفت دستان پدر را کودکانه
گشتند رو سوی حرم کم کم روانه
لبخند مادر شوق را در او فزون کرد
ناباورانه با برادر چند وچون کرد
با خود تجسم کرد غوغای حرم را
گلبوسه از جان بر ضریح محترم را
دودو زدن در زیر سقف حضرت ماه
شاه چراغ و مشعل تابان این راه
می بافت رویاها و درآغوش بابا
بهر زیارت کودک ما شد مهیا
سمت حرم بااهل خانه ایستادند
برسینه دستی با ادب آنجا نهادند
در کفشداری، های وهویی کرد برپا
با حس وحال کودکی بنمود غوغا
لبخند بر لبها نشاند وخنده سر داد
بگرفت دست مادرش را با دلی شاد
رفتند تا اندر طواف شاه این شهر
زنگار از دل برده و با کینه ها قهر
پایین پا، بوسید باعشقش حرم را
بگرفت دامان شه صاحب کرم را
چشمان مادر گوهرافشان گشت آنجا
آنسوترش هم دید حال خوب بابا
ناگه صدایی در حرم پیچید، ناخوش
لبخند های کودک ما گشت خامش
آرامش ناب حرم ناگه به هم ریخت
درجام مردم آن حرامی شهد غم ریخت
سر وانمود آن دُمبّل چرکین کینه
آن ظلم اول، بود اینجا هم زمینه
فرزندهای کینه جوی آل سفیان
در قامت وهابیت، بدتر زحیوان
درنده خو، وحشی صفت، خون ریز وبی رحم
نسلی که از دامان مرجانه برد سهم!
پس ماندگان لشکر شام این شغالان
جاماندگان از تیغ تیز مرد میدان
آن عقده دیرینه را اینجا گشودند
با جان مردم بازی خونین نمودند
القصه، صحن سومین خورشید ایران
شد نقطه ی پرواز جمعی از شهیدان
آتش گشود آن کینه جو بر بی دفاعان
دور از نگاه حافظان خاک ایران
نامردمی را آن حرامی کرد معنا
وقتی گشود آتش به روی مردم آنجا
آرتین، همان طفل نجیب قصه ی ما
بر دوش مادر دید این نامردمی را
درپیش چشم تاابد حیران آرتین
پیشانی مادر به تیری گشت آجین
آنسو پدر را دید همراه برادر
غلطیده در خون، چشم هاشان سوی مادر
درقاب چشمانش پدر، مادر، برادر
بگذاشتند آرام بر صحن حرم سر
او دید در دنیای معصومانه ی خویش
هم از حسین ردّ و هم از شمر کج اندیش
صحن حرم رنگین شد از خون شهیدان
چشمان ایران زین مصیبت "خیس باران"
#حسن زارع
#خیس باران
شیراز_۲۲آبانماه۱۴۰۱
از دور دید آن گنبد فیروزه ای را
پر زد دلش سمت حرم مانند بابا
بگرفت دستان پدر را کودکانه
گشتند رو سوی حرم کم کم روانه
لبخند مادر شوق را در او فزون کرد
ناباورانه با برادر چند وچون کرد
با خود تجسم کرد غوغای حرم را
گلبوسه از جان بر ضریح محترم را
دودو زدن در زیر سقف حضرت ماه
شاه چراغ و مشعل تابان این راه
می بافت رویاها و درآغوش بابا
بهر زیارت کودک ما شد مهیا
سمت حرم بااهل خانه ایستادند
برسینه دستی با ادب آنجا نهادند
در کفشداری، های وهویی کرد برپا
با حس وحال کودکی بنمود غوغا
لبخند بر لبها نشاند وخنده سر داد
بگرفت دست مادرش را با دلی شاد
رفتند تا اندر طواف شاه این شهر
زنگار از دل برده و با کینه ها قهر
پایین پا، بوسید باعشقش حرم را
بگرفت دامان شه صاحب کرم را
چشمان مادر گوهرافشان گشت آنجا
آنسوترش هم دید حال خوب بابا
ناگه صدایی در حرم پیچید، ناخوش
لبخند های کودک ما گشت خامش
آرامش ناب حرم ناگه به هم ریخت
درجام مردم آن حرامی شهد غم ریخت
سر وانمود آن دُمبّل چرکین کینه
آن ظلم اول، بود اینجا هم زمینه
فرزندهای کینه جوی آل سفیان
در قامت وهابیت، بدتر زحیوان
درنده خو، وحشی صفت، خون ریز وبی رحم
نسلی که از دامان مرجانه برد سهم!
پس ماندگان لشکر شام این شغالان
جاماندگان از تیغ تیز مرد میدان
آن عقده دیرینه را اینجا گشودند
با جان مردم بازی خونین نمودند
القصه، صحن سومین خورشید ایران
شد نقطه ی پرواز جمعی از شهیدان
آتش گشود آن کینه جو بر بی دفاعان
دور از نگاه حافظان خاک ایران
نامردمی را آن حرامی کرد معنا
وقتی گشود آتش به روی مردم آنجا
آرتین، همان طفل نجیب قصه ی ما
بر دوش مادر دید این نامردمی را
درپیش چشم تاابد حیران آرتین
پیشانی مادر به تیری گشت آجین
آنسو پدر را دید همراه برادر
غلطیده در خون، چشم هاشان سوی مادر
درقاب چشمانش پدر، مادر، برادر
بگذاشتند آرام بر صحن حرم سر
او دید در دنیای معصومانه ی خویش
هم از حسین ردّ و هم از شمر کج اندیش
صحن حرم رنگین شد از خون شهیدان
چشمان ایران زین مصیبت "خیس باران"
#حسن زارع
#خیس باران
شیراز_۲۲آبانماه۱۴۰۱
۱۵.۸k
۲۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.