ای کاش گل سرخ نبود
قاب عکس پدر را روی طاقچه گذاشت و قرآنی را که در پوشش مخمل سبز بود، بیرون آورد. لای قرآن پر بود از گل های محمّدی خانه پدر. سوره ای که پدر دوست داشت، در فضا مترنّم بود:« الرّحمن...».
صدای قرآن در میان پنجره های شب گرفته و در میان شاخه های تنها سپیدار حیاط پیچید.
گویی نوری بود که شعاعش تا مسافتی دور را روشن می کرد.
قلب گللر آرام گرفت. فهمید که قلب او راست می گفته و حس کرد همه چیز درست می شود. حتی دردش را فراموش کرده بود؛ در حالی که هنوز یک قرص هم نخورده بود.
پ.ن:کتاب روایت زندگی گللر است، دختری که بعد از ازدواجش به ناچار زندگی اش تغییر زیادی می کند و این تغییرات تجربه های جدیدی را برایش رقم می زند. روایتی در میان گذشته و حال.
#کتاب
#ای_کاش_گل_سرخ_نبود
#منیژه_آرمین
صدای قرآن در میان پنجره های شب گرفته و در میان شاخه های تنها سپیدار حیاط پیچید.
گویی نوری بود که شعاعش تا مسافتی دور را روشن می کرد.
قلب گللر آرام گرفت. فهمید که قلب او راست می گفته و حس کرد همه چیز درست می شود. حتی دردش را فراموش کرده بود؛ در حالی که هنوز یک قرص هم نخورده بود.
پ.ن:کتاب روایت زندگی گللر است، دختری که بعد از ازدواجش به ناچار زندگی اش تغییر زیادی می کند و این تغییرات تجربه های جدیدی را برایش رقم می زند. روایتی در میان گذشته و حال.
#کتاب
#ای_کاش_گل_سرخ_نبود
#منیژه_آرمین
۷.۹k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.