ازدواج اجباری پارت۳
ازدواج اجباری پارت۳
*ویو میسو*
که یهو صدای بسته شدن در امد قبل از اینکه بر گردم جونگکوک از پشت بغلم کرد سرشو داد تو گردنم داشت کیس مارک میزاشت که دستشو گرفتم خواستم باز کنم زورم نرسید جلوی دهنمو گرفتم صدام در نیاد بعد ۵ مین ولم کرد سمتش شدم گفتم نوبت منه رو تخت نشودمش مثل غورباقه نشتم شروع کردم به گذاشتن کیس مارک ولی بلد نبودم خوب نشود بلند شدم گفت جات خوب بود گفتم ساکت الان گردنم کبود میشه اوففففف چیکار کنم اگه بخوام موهامو جمع کنم چی ها؟! با خونسردی گفت بیب عادت میکنی امد بغلم کرد واقعا نیاز داشتم منم بغلش کردم گفت منو بخشیدی گفتم اره بانی کوچولو بعد با تمام جدیت گفت رو تخت میفهمی بانی کیه بانو منم یهو سیخ شدم که خندید بغلم کرد خواستیم همو ببوسیم در اتاق خورد که جونگکوک گفت اون کدوم .... یه که من سریع بوسیدمش رفتم درو باز کردم کارن بود فکر کرد تنهام از کمرم منو گرفت به خودش چسبوند گفت که برادرتم نه چطور تونستی اونو بجای من بخوای ها خواست منو ببوسه که یهو.........
خمارییییی انسان کرمویی هستم🤭 تا پارت بعد بایییییی ❤️💋❤️
*ویو میسو*
که یهو صدای بسته شدن در امد قبل از اینکه بر گردم جونگکوک از پشت بغلم کرد سرشو داد تو گردنم داشت کیس مارک میزاشت که دستشو گرفتم خواستم باز کنم زورم نرسید جلوی دهنمو گرفتم صدام در نیاد بعد ۵ مین ولم کرد سمتش شدم گفتم نوبت منه رو تخت نشودمش مثل غورباقه نشتم شروع کردم به گذاشتن کیس مارک ولی بلد نبودم خوب نشود بلند شدم گفت جات خوب بود گفتم ساکت الان گردنم کبود میشه اوففففف چیکار کنم اگه بخوام موهامو جمع کنم چی ها؟! با خونسردی گفت بیب عادت میکنی امد بغلم کرد واقعا نیاز داشتم منم بغلش کردم گفت منو بخشیدی گفتم اره بانی کوچولو بعد با تمام جدیت گفت رو تخت میفهمی بانی کیه بانو منم یهو سیخ شدم که خندید بغلم کرد خواستیم همو ببوسیم در اتاق خورد که جونگکوک گفت اون کدوم .... یه که من سریع بوسیدمش رفتم درو باز کردم کارن بود فکر کرد تنهام از کمرم منو گرفت به خودش چسبوند گفت که برادرتم نه چطور تونستی اونو بجای من بخوای ها خواست منو ببوسه که یهو.........
خمارییییی انسان کرمویی هستم🤭 تا پارت بعد بایییییی ❤️💋❤️
۳.۴k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.