.
.
گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال
پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟
پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟
ماه یک پنجره وا شد به خیالم که تویی
همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی
این چه رازی است که درچشم تو باید گم شد
باید انگشت نمای تو و این مردم شد
به گمانم دل من باز شقایق شده ای
کار از کار گذشته است تو عاشق شده ای
تو کجایی و منِ ساده یدرویش کجا؟
تو کجایی و منِ بی خبر از خویش کجا؟
در دلم این عطش کیست خدا می داند
عاشقم دست خودم نیست خدا می داند،،،
گیرم اندوه تو خواب است و نگاه تو خیال
پس دلم منتظر کیست عزیز این همه سال؟
پس دلم منتظر کیست که من بی خبرم؟
که من از آتش اندوه خودم شعله ورم؟
ماه یک پنجره وا شد به خیالم که تویی
همه جا شور به پا شد به خیالم که تویی
این چه رازی است که درچشم تو باید گم شد
باید انگشت نمای تو و این مردم شد
به گمانم دل من باز شقایق شده ای
کار از کار گذشته است تو عاشق شده ای
تو کجایی و منِ ساده یدرویش کجا؟
تو کجایی و منِ بی خبر از خویش کجا؟
در دلم این عطش کیست خدا می داند
عاشقم دست خودم نیست خدا می داند،،،
۲.۰k
۰۶ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.