غزل شبانه
غزل شبانه
دلـــم در عـــاشـقـــی آواره شـــد آواره تر بادا / تـنــم از بــی دلــی بـیـچـاره شـد بـیچاره تر بادا
بــه تــاراج عـزیـزان زلف تو عیاری ای دارد / بــه خـونـریـز غـریـبـان چـشم تو عیاره تر بادا
رخت تازه است و بهر مردن خود تازه تر خواهم / دلـت خارهسـت و بهـر کشتن من خاره تر بادا
گــر ای زاهــد دعـای خیر میگویی مـرا این گـو / کــــه آن آوارهٔ از کـــوی بـتــان آواره تر بادا
همه گویند کز خونخواریش خلقی بجان آمد / مـن این گویـم که بهرجان من خون خواره تر بادا
دل من پاره گشت از غم نه زان گونه که به گردد / و گـر جانان بدین شادست یا رب پاره تر بادا
چـو بـا تـردامنی خو کرد خسرو با دو چشم تر / بــه آب چـشــم پـاکـان دامـنـش همواره تر بادا
دلـــم در عـــاشـقـــی آواره شـــد آواره تر بادا / تـنــم از بــی دلــی بـیـچـاره شـد بـیچاره تر بادا
بــه تــاراج عـزیـزان زلف تو عیاری ای دارد / بــه خـونـریـز غـریـبـان چـشم تو عیاره تر بادا
رخت تازه است و بهر مردن خود تازه تر خواهم / دلـت خارهسـت و بهـر کشتن من خاره تر بادا
گــر ای زاهــد دعـای خیر میگویی مـرا این گـو / کــــه آن آوارهٔ از کـــوی بـتــان آواره تر بادا
همه گویند کز خونخواریش خلقی بجان آمد / مـن این گویـم که بهرجان من خون خواره تر بادا
دل من پاره گشت از غم نه زان گونه که به گردد / و گـر جانان بدین شادست یا رب پاره تر بادا
چـو بـا تـردامنی خو کرد خسرو با دو چشم تر / بــه آب چـشــم پـاکـان دامـنـش همواره تر بادا
۱.۲k
۱۶ فروردین ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.